داستان کوتاه

داستان کوتاه. رمان عاشقانه . رمان قدیمی . ادبیات داستانی

داستان کوتاه

داستان کوتاه. رمان عاشقانه . رمان قدیمی . ادبیات داستانی

داستان کوتاه

#امیرخانی #داستان_کوتاه #مسابقات_نویسندگی #شهروزبراری #رمان #داستان_بلند #داستان_عاشقانه #شین-براری #رمان_خوب #وبلاگ_رمان

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۹ خرداد ۰۲، ۲۳:۵۱ - #رمان #داستان_کوتاه
    محشر بود
نویسندگان

گریزی به یک اپیزود از کتاب پستوی شهر خیس

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۴۹ ب.ظ

🎵 ♥‿♥ 🎵

نه اشتباه نکن این یه  متن عاشقونه نیست تصور کن یه مرد رو با چشمای خیس . نمیخوام نباید توی متن ام به تو جسارت کنم .نباید حس عشقو تعبیر به اسارت کنم . شکسته میرم امشب بانو خدا نگهدارت اگرچه میشکنه اون دل سبز و سپیدارت . واسه من که پنجره یه آرزوی مبهم بود ولی تو پنجره باشه تموم دیوارت.    _منو بکشون نیم شب به یک بهونه به پای بن بست تنگ و تاریک ،  تن پوش خیس خاک و سنگی ، بشین پشت فرمون ، هول بده بچسبون به دیوار     ،بیعار و پر کینه  منو له کن زیر پا ، مث سیگار   . ببخش منو اگه بوی زخم چرکینمو زجه های کبودم میشه موجب آزارت

دیگه صدای گریه ی بی وقتم نمیشکنه سکوت سرد و پر از انبساط افکارت . خیلی انتظار کشیدم که شاید بیایی باز برای بدرقم با اون لباس گلدارت

و دل خوشم کنی با یه دروغ مصلحتی که میشه شاید بازم بیام برای دیدارت .ولی چه فایده که خوابت عجیب سنگین بود صدای خاطره هامون که نکرد بیدارت . میگن روزه گرفتی و دیگه غزل نمینوشی بمونه این آخرین غزلم واسه افطارت

شکسته میرم و خاطرات سبز تو رو به یادگار میبرم امشب خدانگهدارت . بی سر و سامون رفیق بغض جاده . بی همه چیز شد به جز این عشق ساده . هر چی لب تو دنیاس مجیز تورو میگن تو که بی لب زاده شده بودی ستمگر

هر چی دست تو حسرت دامن توئه تو آخرین جوابی واسه یه خواست بی ثمر .تعبیر یه خوابی که تو ذهنی خستس اون آخرین در نجاتی که همیشه بستس . تو یه تکرار خسته ای که فقط یکباره وحدت اون دردایی هستی که بیشماره

من تو اسم تو تجزیه شدم بانو تجربه کن منو تو یه مرگی دوباره . شعری که خون تو حسرتت لخته میشه آخرین وارث نسل عشق اخته میشه

منو تو این هجرت غمگینم بدرقه کن تموم واژه ها .رو تو ذهنت دغدغه کن. بذار تکثیر نگاه تو بشم بانو اسم حقیرم و رو زبونت لقلقه کن

واسه کسی که خراب عمری زیر آوارت آخرین جمله همینه خدا نگهدارت .بی سر و سامون رفیق بغض جاده . بی همه چیز شد به جز این عشق ساده

🎵 ♥‿♥ 🎵        

  این متن ترانه ی    شاهین_ن بود ک از اثر  ادبیات داستانی  _ داستان بلند  با نام  =  پستوی شهر خیس    به قلم  شین براری       و انتشارات  رستگارگیلان   به چاپ رسیده بود  و  سبک اثر   طوری بود که  نامه های عاشقانه و یا  دلنویس های شخصیت های اصلی در اون  به نگارش در اومده بود  

و این متن از صفحه  168  و  دستنویس های  شخصیت ایستا   با نام  شهریار   خطاب به شخصیت  ضد قهرمان  یعنی   مهربانو  نوشته شده .  و مهربانو ساکن انتهای باغ بررگ  درختای توسکا  هست  و تکدختر و  پیر دختره   و  کمی  شیرین عقل نشان  میده  اما  هیچ هم  شیرین عقل نیست   بلکه  فقط  با کودک درونش  زندگی میکنه  و   خواسته  برای رسیدن به شهریار  از  نیرنگ کلیشه ای و  قدیمی  استفاده کنه  و خودشو  تحمیل کنه به شهریار   و  ماجرای  شب یلدا  و  انار های  درون صندوق رو  رقم میزنه  که  صندوق هم  زیر  تخت خواب و  خب  تخت  خواب  هم که معلومه  درون  اتاقه  و   لکه ی سرخ انار  بروی  بکارت  پرده ی پنجره ی  چوبی و زهوار در رفته ی  اتاق   و  الی آخر.....

  • ۹۹/۰۶/۲۱

نظرات  (۱)

خونده ام کتابش رو . دیوانه وار  زیبا بود و احساسی . 

پر از حس زندگی و عشق @ 

گاه  سیاه مثل بردگی 

ولی بعد توقیف شد که 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی