داستان کوتاه

داستان کوتاه. رمان عاشقانه . رمان قدیمی . ادبیات داستانی

داستان کوتاه

داستان کوتاه. رمان عاشقانه . رمان قدیمی . ادبیات داستانی

داستان کوتاه

#امیرخانی #داستان_کوتاه #مسابقات_نویسندگی #شهروزبراری #رمان #داستان_بلند #داستان_عاشقانه #شین-براری #رمان_خوب #وبلاگ_رمان

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۹ خرداد ۰۲، ۲۳:۵۱ - #رمان #داستان_کوتاه
    محشر بود
نویسندگان

بوشفک

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۳۵ ب.ظ

نخستین ارتباطم در محیط شهری محسوب میشه و خب به انزوای چهار ساله ی من در شهر خاتمه میده و خب بهتره با خودم صادق باشم و به محافظه کاری هام خاتمه بدم ، این زن مظهر جدیدی برای زندگی شرافتمندانه ست. این زن سرمشق جاودانه ی یک انسان انقلابی و الگوی بشریت هست .چطور میتونم به عضویت خودم در گروهش خاتمه بدم . درحالیکه هنوزم نفهمیدم اونها چه قصد و نیت و هدفی دارند . چون برخلاف سخنان اولیه اش هیچ حرفی از حفظ محیط زیست و لانه سازی برای پرستوهای مهاجر در جلسات زده نشد . نه. نمیتونم بهش جواب منفی بدم . به این گشایش به دیده ی مثبت نگاه میکنم . محیط زیست از مباحث مورد علاقه ام محسوب نمیشه اما از اونجایی که بزرگ شده ی روستا هستم و در دل طبیعت بزرگ شدم و با این بچه شهری ها کاملا تفاوت دارم بهتره که توی گروه خودمو نشون بدم . چون دفعه قبل و وقتی به چند داوطلب نیاز داشت فقط من و اون غریبه دستمون رو بالا بردیم و آخرشم به رسم سنگ کاغذ قیچی اون انتخاب شد . با اینکه من انتخاب نشدم ولی باقی اعضا بخاطر شجاعتم بهم تبریک گفتن. من الگی دچار تصورات منفی شدم . مگر میشود؟ محال است. دچار قضاوت عجولانه شده ام . مطمئنم اینبار که به جلسه بروم تمام ماجرا برایم روشن خواهد شد. اگر پا پس بکشم و نروم خیلی بد و بی ادبی محسوب میشود . . اون وقت چه فکری راجع به من خواهد کرد؟.. . خب همین دیروز بود که توی جمع گروه شان در خاتمه سخنرانی اش از جای خودش بلند شد و خطاب به تک تک اعضای گروه عجیبش با صدای رسا و لحن پیروزمندانه ای اعلام کرد و گفت ؛  

 افتخار دارم که عضو جدیدی رو به شما یاران باوفا و انقلابی معرفی کنم . 

سپس با دستان ظریف و کشیده اش مرا نشان داد و گفت ؛ جوانی ریز نقش با روحی بزرگ و آسمانی که از دورترین جغرافیای این مرز و بوم یک تنه با ناملایمات جنگیده و برابر جبر و ظلم حاکم بر جامعه سر خم نکرده و سینه ای سپر و سری بالا و تک و تنها بی حامی و پشتیبان برابر ظلم و ظالم ایستاده و قد کشیده و رشد کرده و اکنون در بیستمین بهار زندگانی بلطف چرخش ایام و مسیر سرنوشت جایگاه حقیقی خودش رو کنار ما پیدا کرده . .

 

بعدشم که همه داشتند منو نگاه میکردن شروع کردن به تشویق . منم ناخواگاه احساس غرور کردم و تصوراتی غریب بهم دست داده بود و انگار دیگه از قد کوتاهم از لهجه ی روستایی ام و از فقر مالی و پدر مادر دهاتی ام خجالت نمیکشیدم و در یک شرایط ایده آل و قدی حدودی یک و هشتاد و اندامی ورزیده از روی نیمکت بلند شدم و به مفهوم ادای احترام تعظیم کردم برابر تشویق حضار . 

خب البته برای اینکه بهتر دیده بشم کسی دست منو گرفت و کمک کرد برم روی نیمکت تا بلکه دیده بشم. خب شاید واقعا در اون لحظه برای اولین بار داشتم از ارتفاع یک و هشتاد به دیگران نگاه میکردم . هرچند بقول بانو که میگفت همیشه روح های بزرگ در جسم های ریز نقش دمیده شده. از اون گذشته من از محدود افراد دانشجوی گروه هستم. باقی از قشر کارگر و یا بی سواد هستن. خودم شاهد بودم که برخی بلد نبودن اسمشان را در برگه ی حضور غیاب جلسه بنویسند

  و خب لپ کلام هم چای رایگان بود هم چندتایی شکلات اضافه در جیبم ماند . و خب آنقدر در فکر اندام کشیده و ظریف بانو بودم که نفهمیدم قرعه کشی مربوط به انجام چه کاری بود و چرا با فرد منتخب آنگونه خداحافظی میکردند . گویی قرار بود سفری دور و دراز برود و هرگز باز نگردد . جالب انکه حتی ساعت خودش را به من به‌رسم یادگاری داد . و خب نمیدانم سفر به راه دور چه ارتباطی با جلقه ی سیم پیچی شده دارد . البته اینکه ساعت را چرا به من داد و مگر در سرزمین های دور ساعت کاربرد ندارد که چنین کرد . و اینکه او رفت و ساعتی بعد و به لحظه ی خاصی همگان ساکت سراپا گوش شدند و خیره به عقربه های ساعت گرد دیواری ماندند و راس ساعت شش صدای مهیبی آمد که از دور دست بود و حتی زیر زمین لرزید و کمی خاک از سقف بر سرمان ریخت و تابلوی صلیب شکسته روی دیوار کج شد . و همگان شروع به شادمانی کردند و همدیگر را در آغوش کشیدند و تبریک گفتند . 

آخرش هم بانو گوشزد کرد که حین خروج از زیر زمین بشکل گروهی نرویم و دو به دو و ضربدری خارج شویم و خودمان را بی اطلاع از عملیات و انفجار نشان دهیم .   

انفجار؟ کدام انفجار؟ جالب ان است که بانو حتی علم غیب دارد . چون همان شب بود که از جانب هم خوابگاهی هایم شنیدم که در ایستگاه قطار یک عملیات انتحاری انجام شده.   

من برای بار نخست منظور و معنای واژه ی "انتحاری" آشنا شدم. عجیب امد و کمی شک و شوبهه های شرورانه به دلم زد . ولی بی خیالش شدم. چون چنین تصورات بد بینانه ای واقعا شرم آور است . لابد سو تفاهم است . 

 

شعر سپید

جمعه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ۰۱:۱۴ ب.ظ

از همه خسته و از دست تو هم دلگیرم
یکشب از غصه ی این فاصله ها می میرم

باورم ‌نیست که رفتی بخدا از بر من
بی تو از زندگی و از همه دنیا سیرم

گفته بودی به من این را که فراموش کنم
چون برای تب این عشق تو دیگر پیرم

شاید از روز ازل قسمت ما عشق نبود
تا ابد دور تو و عشق تو خط می گیرم

حق من نیست که اینگونه پریشان‌ باشم
با تو و با خودم و با همه کس درگیرم

قول دادم ‌نشوم ‌از تو جدا تا دم ‌مرگ
بر سر عهد خودم ماندم و در زنجیرم

کاش می شد که بیایی به سراغ دل من
امشب از غصه ی این فاصله ها می میرم

شاعر: آنجلا راد

 

دانلود کتاب منیرو روایی پور

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۱۷ ق.ظ

بیوگرافی نویسندگان خارجی

شنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۲۴ ق.ظ

به ادامه مطلب بروید..

داستان کوتاه

جمعه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۰ ب.ظ

ذکر مثال برای  نمونه مبحث  راوی ابله 

 


نخستین ارتباطم در محیط شهری محسوب میشه و خب به انزوای چهار ساله ی من در شهر خاتمه میده و خب بهتره با خودم صادق باشم و به محافظه کاری هام خاتمه بدم ، این زن مظهر جدیدی برای زندگی شرافتمندانه ست. این زن سرمشق جاودانه ی یک انسان انقلابی و الگوی بشریت هست .چطور میتونم به عضویت خودم در گروهش خاتمه بدم . درحالیکه هنوزم نفهمیدم اونها چه قصد و نیت و هدفی دارند . چون برخلاف سخنان اولیه اش هیچ حرفی از حفظ محیط زیست و لانه سازی برای پرستوهای مهاجر در جلسات زده نشد . نه. نمیتونم بهش جواب منفی بدم . به این گشایش به دیده ی مثبت نگاه میکنم . محیط زیست از مباحث مورد علاقه ام محسوب نمیشه اما از اونجایی که بزرگ شده ی روستا هستم و در دل طبیعت بزرگ شدم و با این بچه شهری ها کاملا تفاوت دارم بهتره که توی گروه خودمو نشون بدم . چون دفعه قبل و وقتی به چند داوطلب نیاز داشت فقط من و اون غریبه دستمون رو بالا بردیم و آخرشم به رسم سنگ کاغذ قیچی اون انتخاب شد . با اینکه من انتخاب نشدم ولی باقی اعضا بخاطر شجاعتم بهم تبریک گفتن. من الگی دچار تصورات منفی شدم . مگر میشود؟ محال است. دچار قضاوت عجولانه شده ام . مطمئنم اینبار که به جلسه بروم تمام ماجرا برایم روشن خواهد شد. اگر پا پس بکشم و نروم خیلی بد و بی ادبی محسوب میشود . . اون وقت چه فکری راجع به من خواهد کرد؟.. . خب همین دیروز بود که توی جمع گروه شان در خاتمه سخنرانی اش از جای خودش بلند شد و خطاب به تک تک اعضای گروه عجیبش با صدای رسا و لحن پیروزمندانه ای اعلام کرد و گفت ؛  

 افتخار دارم که عضو جدیدی رو به شما یاران باوفا و انقلابی معرفی کنم . 

سپس با دستان ظریف و کشیده اش مرا نشان داد و گفت ؛ جوانی ریز نقش با روحی بزرگ و آسمانی که از دورترین جغرافیای این مرز و بوم یک تنه با ناملایمات جنگیده و برابر جبر و ظلم حاکم بر جامعه سر خم نکرده و سینه ای سپر و سری بالا و تک و تنها بی حامی و پشتیبان برابر ظلم و ظالم ایستاده و قد کشیده و رشد کرده و اکنون در بیستمین بهار زندگانی بلطف چرخش ایام و مسیر سرنوشت جایگاه حقیقی خودش رو کنار ما پیدا کرده . .

 

بعدشم که همه داشتند منو نگاه میکردن شروع کردن به تشویق . منم ناخواگاه احساس غرور کردم و تصوراتی غریب بهم دست داده بود و انگار دیگه از قد کوتاهم از لهجه ی روستایی ام و از فقر مالی و پدر مادر دهاتی ام خجالت نمیکشیدم و در یک شرایط ایده آل و قدی حدودی یک و هشتاد و اندامی ورزیده از روی نیمکت بلند شدم و به مفهوم ادای احترام تعظیم کردم برابر تشویق حضار . 

خب البته برای اینکه بهتر دیده بشم کسی دست منو گرفت و کمک کرد برم روی نیمکت تا بلکه دیده بشم. خب شاید واقعا در اون لحظه برای اولین بار داشتم از ارتفاع یک و هشتاد به دیگران نگاه میکردم . هرچند بقول بانو که میگفت همیشه روح های بزرگ در جسم های ریز نقش دمیده شده. از اون گذشته من از محدود افراد دانشجوی گروه هستم. باقی از قشر کارگر و یا بی سواد هستن. خودم شاهد بودم که برخی بلد نبودن اسمشان را در برگه ی حضور غیاب جلسه بنویسند

  و خب لپ کلام هم چای رایگان بود هم چندتایی شکلات اضافه در جیبم ماند . و خب آنقدر در فکر اندام کشیده و ظریف بانو بودم که نفهمیدم قرعه کشی مربوط به انجام چه کاری بود و چرا با فرد منتخب آنگونه خداحافظی میکردند . گویی قرار بود سفری دور و دراز برود و هرگز باز نگردد . جالب انکه حتی ساعت خودش را به من به‌رسم یادگاری داد . و خب نمیدانم سفر به راه دور چه ارتباطی با جلقه ی سیم پیچی شده دارد . البته اینکه ساعت را چرا به من داد و مگر در سرزمین های دور ساعت کاربرد ندارد که چنین کرد . و اینکه او رفت و ساعتی بعد و به لحظه ی خاصی همگان ساکت سراپا گوش شدند و خیره به عقربه های ساعت گرد دیواری ماندند و راس ساعت شش صدای مهیبی آمد که از دور دست بود و حتی زیر زمین لرزید و کمی خاک از سقف بر سرمان ریخت و تابلوی صلیب شکسته روی دیوار کج شد . و همگان شروع به شادمانی کردند و همدیگر را در آغوش کشیدند و تبریک گفتند . 

آخرش هم بانو گوشزد کرد که حین خروج از زیر زمین بشکل گروهی نرویم و دو به دو و ضربدری خارج شویم و خودمان را بی اطلاع از عملیات و انفجار نشان دهیم .   

انفجار؟ کدام انفجار؟ جالب ان است که بانو حتی علم غیب دارد . چون همان شب بود که از جانب هم خوابگاهی هایم شنیدم که در ایستگاه قطار یک عملیات انتحاری انجام شده.   

من برای بار نخست منظور و معنای واژه ی "انتحاری" آشنا شدم. عجیب امد و کمی شک و شوبهه های شرورانه به دلم زد . ولی بی خیالش شدم. چون چنین تصورات بد بینانه ای واقعا شرم آور است . لابد سو تفاهم است .   فقط مانده ام چرا آن همه نارنجک زیر کاپشن  آن شخص پنهان کرده بودند ، خطرناک است   باید بیشتر جوانب احتیاط را رعایت کنند .   یادم باشد این نکته را در جلسه بعد  گوشزد کنم  . 

 

خروج از ماتریکس

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۱، ۰۶:۰۳ ب.ظ

 

خروج از ماتریکس ....

 

باد سختی که می‌وزید باران و سرما را مخلوط میکرد و بر صورت دخترک میپاشید. از فرط خستگی و درماندگی بر تیرک چوبی و کج چراغ برق سر گذر ، تکیه زد. موی سیاه و خیسش را با دستان لرزان از جلوی چشمانش کنار زد و آرام بازگشت به پشت سرش نیم نگاهی انداخته و آه غم انگیزی کشید ، آنگاه سمت پل باریک و زهوار در رفته ی شهر رفت ، و در نیمه ی مسیر پل ، ایستاد . دیگر به اطرافش توجهی نداشت. گویی به نقطه ای نامعلوم از زیر پایش مات و مبهوت خیره مانده بود . شاید به مرور هرآنچه گذشت می‌پرداخت. جریان سرکش و شدید آب رودخانه را از درز بین چوب های کف پل میدید. 

...

دخترک تصمیمش را گرفته بود . خسته بود از خستگی های ناتمام . از تداخل جبر جغرافیایی و بخت و اقبال بد و زاده شدن در خانواده ای فقیر و دچار تعصبات خشک و تند ، دخترک یک نکته را میدانست ، ایمان داشت . مثل روز برایش روشن بود . او دختری بود که در یک اشتباه ژنتیکی در دوران جنینی به غلط در کالبد پسرانه زاده شده بود . 

عاقبت سرریز از خشم و سرخوردگی ، مشتش را گره کرد و در دره ای از ناباوری ها سقوط کرد . از حفاظ پل بالا رفت و دستانش را همچون صلیبی باز نمود . چشمانش را بست . و بی اختیار به یاد صحنه ای از سکانس برتر فیلم تایتانیک افتاد. لبخندی از سر رضایت بر چهره اش ماسیده شد. و .....  

در لحظه ای تلخ ، انجام داد آنچه را که نباید ... 

 

چه حیف....

کاش دوستی ، مرهمی ، سنگ صبوری ، ناجی و یا همدمی داشت و به هر طریقی کمکش می‌نمود. یا اینکه لااقل رودخانه بستری نرم همچون پر قوی می‌شد و او را در آغوش می‌کشید و مجدد به دنیا پس و روزگار پس می‌داد او را. چه می‌دانم شاید ..... و شاید های دیگر .... کاش و کاش های بیشتر . ... 

و اما در زمانی نه چندان پیشتر و در مکانی از همین سرزمین در حوالی نصف جهان یا بلکه همان اصفهان یکروز آفتابی و هوای خوش و عطر نسیم خوش بهاری : 

 

دو دختر نوجوان ، دانش آموز دبیرستان هستند یا که بلکه کمتر . نمی‌دانم. توفیقی هم ندارد . 

دست در دست یکدیگر ، سرمست و مدهوش از انرژی و طراوت هستند ، طوری گره خورده دستانشان که گویی هیچ کس و هیچ اتفاقی در کائنات قادر به جدا کردن شان نیست. آنچنان خوشحال و شاد هستند که قدم هایشان به یاد دوران کودکی ، بشکل له‌ له کنان در آمده. لحظه ای تصمیم می‌گیرند تا لحظه ی ناب دوستی شان را با دیگران به اشتراک گذارند. دو دختر لحظه ای مکث و سپس شروع به ضبط تصویر از خود می‌کنند. لبخند از لبانشان جدا نمی‌شود. گویی از اوج خوشبختی در عالم رویا بسر می‌برند. آنان از پلکان های پر تعداد آپارتمان بالا می‌روند ، تا طبقه ی آخر. و سپس پله های چوبی نردبان کوچک. و از آنجا بر روی بام.  

در لحظه ای عجیب و حیرت انگیز ، آنان همزمان و با هم از لبه ی بام ....

چ حیف. ....

کاش پرواز بلد بودند. ...

 

  خب کاش و کاش های بیشتر 

   اگر و اما و بلکه اما و اگر های بی ثمر     

    در سمت غرب سرزمین مادری و مام وطن ، لرستان و لر های غیور و مهربان سرگرم کار و زندگی ، بیخبر از روبرو ______

 

دخترک پس از انتظاری کوتاه پسرک را از دور مشاهده می‌کند، بی اختیار و شتابزده سمتش میدود . پسرک چند سالی از او کوچک تر است. ولی ظاهرا مجنون قصه ها اینبار ، لیلی در آمده . یا بعبارتی مجنون ترین لیلای شهر به پسرک محبوبش می‌رسد. آنان از ازدواج منع شده اند. اما نقشه ای در سر دارند. نمی‌دانم فکر کدامشان است. ولی هردو موافق هستند.  

سوار خودروی سواری می‌شوند، به خارج شهر و محدوده ی سد بزرگ می‌رسند. مچ دستانشان را به هم با یک شال می‌بندند. و بوسه عشق ، آخرین کلام بین شان است و سپس ....

   چه حیف...

کاش شنا بلد بودند.... 

______

 

اینها همگی حقیقت بودند و چه حیف...

 

_____

 

اینجا ایران است 

و من سیاه‌نما نیستم. 

بلکه به زوایای تاریک جامعه و حوادث تلخی اشاره می‌کنم که برایم عجیب و غیر قابل توجیه هستند . 

چگونه یک مغز حاضر می‌شود فرمانی مبنی بر از بین بردن خودش را بدهد؟ 

چگونه یک موجود زنده با میل خود و دلخواه و از تمام وجود لبخند به لب دست در دست یار و دوست خود ، سمت یک فرجام عجیب می‌رود و حتی در اوج ناباوری جرات و شهامت و شاید حماقت انجام آن تصمیم عجیب را هم داشته و یک پایان تلخ را اکران می‌کند. 

اینجا چخبر است ؟ 

خودکشی پدیده ای جدید نیست. 

ولی منظور و مبحث این مطلب خودکشی نیست. 

بلکه سبک خاص و بی سابقه ای از خودکشی است که مرگ در اوج رضایت و شادمانی و همراه یار و مراد دلش است. آنان نه سابقه ی اعتیاد به مخدر را داشتند و نه کالبد شکافی چنین امری را مطرح کرده . بلکه در عقل سلیم و روحیه ای خوب و شادمان می‌روند و خود را از ماتریکس تکرار روزگار خارج می‌کنند. 

شاید آنان چیزی پی برده اند که ما نه....

شاید ....

شاید....

شاید های دیگر. 

 

خودکشی در عقل سلیم و روز معمولی از زندگی . بدون غم و غصه و یا محرک مغزی و یا بی مصرف قرص روانگردان و یا شکست عشقی و یا افسردگی ، پدیده ای عجیب و جدید است که کماکان کسی بدان توجه نکرده.   

سرزمینی که حداقل های پوشاک خوراک مسکن تحصیل شغل و درآمد و یا حتی مسافرت و تفریح سالم و یا امید به آینده در آن به سختی مهیا می‌شود دیگر جایی برای سلامت و بهداشت روح و روان نمیماند در زندگی. 

کسی به بهداشت روح و روان توجه نمی‌کند.  

تک بوعدی‌ و محدود شده اند مردمان درگیر با جبر . مرغ شان یک پا دارد . لجباز و بی منطق. پی جنگیدن با هم. اکثرا هم خودی از پشت دشنه بر خویش زده. خویشتن خویش درمانده تر از پیش. هرچه تیشه بوده از خویش و هم قوم و کیش بوده بر ریشه ی اقوام ایرانی. 

و همواره میشکستند درختی را ، میشکستند همان هایی که روزگاری زیر سایبانش می نشستند . 

ما مردمان بدی نیستیم ولی بر خوب بودنمان اصرار و بی اعتنا بر کمبود ها و کاستی های فرهنگی و رفتاری شده ایم. پر از اشکال و قابل نقد . البته نقد سازنده . 

    بداهه .  #شهروزبراری  #شین_براری  شین براری

رمان شیدای اجنه ۱

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۴۶ ب.ظ
رمان شیدای اجنه    از شین براری 

تلویزیون خودمختار

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۳۱ ق.ظ

داستان زیبا کوتاه از شهروز براری صیقلانی 

بهترین داستان بلند از نظر وبلاگ

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۱:۰۵ ق.ظ

داستان بلند ادبی برتر کتاب بانوی محله ضرب

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۵۷ ب.ظ

اپیزود هایی از کتاب زیبا و خوشخوان بانوی محله ضرب  از شهروز براری صیقلانی    نشر  رستگار گیلان 

بچه مردم جلال آل احمد

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۱۳ ب.ظ

بچه مردم  از  جلال آل احمد 

آلبر کامو دانلود آثارش

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۴۵ ب.ظ

داستان کوتاه سنگ سرد

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۲۶ ب.ظ
داستان کوتاه برتر

دانلود کتاب رایگان لینک مستقیم

جمعه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ق.ظ

یک اثر کوتاه رقیه شاهیوند

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

8 داستانک زیبا

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۱۰ ب.ظ

معبدی زیر آب

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ق.ظ

 

  تاکنون با یک ماهی سرخ در برکه شنا کرده آید؟  من حتی با او هم کلام شدم.  قصه اش موفسل است

گتسبی

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۴۰ ق.ظ

جملاتی از متن کتاب گتسبی بزرگ

بیوگرافی چیستا یثربی

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۳۶ ق.ظ

بیوگرافی نویسندگان بهمراه عکس  _ این مطلب ؛ چیستا یثربی  

فَراداستان یا فراروایت (Metanarrative)

آدلین ویرجینیا وولف

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۵۸ ب.ظ

نویسنده: شقایق بشیرزاده

داستان بلند ممنوعه و دردسر انداز

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۳۹ ب.ظ

خلاصه اثری عمیق و  تحسین برانگیز به قلم  شین براری   که توقیف و بایکوت وزارت ارشاد است و انتشار آن در فضای مجازی سبب اعتراضات بسیار میان اهالی ادبیات داستانی شد و محتوای آن را  موجب اهانت به اعتقادات و عقاید مذهبی نسبت به یکی از امامان مطهر شیعه  برشمردند

بهترین نویسنده داستان بلند ایران کیست؟

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۳۵ ق.ظ

مقاله ای جنجالی از استاد ادبیات و نویسنده بزرگ ایران زمین در نقد و تحلیل بزرگان سالهای اخیر در عرصه ی نویسندگی خلاق.... 

شما اسمی برای این داستان کوتاه انتخاب نمایید.

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۷ ب.ظ

پایین تنه ی قرضی ___

زندگینامه کوروش کبیر 2

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۷ ب.ظ

قسمت دوم زندگینامه  کوروش کبیر 2

زندگینامه کوروش کبیر 1

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۵ ب.ظ



زندگینامه کوروش کبیر

Dastankotah

يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۰ ب.ظ
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید: ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین
کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود. گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: ببخشین خانم!شما پولدارین ؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه... نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.
آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
ماریون دولن

اموزش نویسندگی راوی نااگاه

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۱۵ ب.ظ

   دوستان نو قلم درود 

در مبحث    انواع  راوی در نویسنددگی خلاص    ما یک  نوع  از راوی داریم که  اول شخص  هست اما راوی اگاه  و مطلهغی نیست و  از همه  دیرتر متوجه ی حوادث  و  حقایق میشه و  اصولا در  افکار    کوته  بینانه  خودش غرق  و  بدنبال  اهداف  کوچکی  هست و  ناخواسته  به شرایط خاصی دامن میزنه و    بی  انکه    بفهمد  خودش را  در مکان و زمان  خاص و  عجیبی قرار میدهد

 از لحاظ  گیج  و منگ بودن نیژ بمانند....

بطور مثال    ،   کارکتر     بوشفک    در   لوک خوشانس. 

دار و  دسته دالتون  ها را میدید و میگفت ؛  بعبه  بهبه  چه اقایون خوبی   برم  باهاشون  دوست بشم.  ......


ذکر مثال زیر ؛ 

من  کم  کسی که نیستم ، هم  دانشجو  و هم با سولدم    و  ضمنن  نقاشی هم بلدم .  خب باید پر  رنگ  تر خودمو نشون بدم    ، محال ممکنه   به روستا  برگردم.  بخصوص  با  توجه  به معاشرت جدیدم  .  نخستین ارتباطم در محیط شهری محسوب میشه و خب به انزوای چهار ساله ی من در شهر خاتمه میده و خب بهتره با خودم صادق باشم و به محافظه کاری هام خاتمه بدم ، این زن مظهر جدیدی برای زندگی شرافتمندانه ست. این زن سرمشق جاودانه ی یک انسان انقلابی و الگوی بشریت هست .چطور میتونم به عضویت خودم در گروهش خاتمه بدم . درحالیکه هنوزم نفهمیدم اونها چه قصد و نیت و هدفی دارند . چون برخلاف سخنان اولیه اش هیچ حرفی از حفظ محیط زیست و لانه سازی برای پرستوهای مهاجر در جلسات زده نشد . نه. نمیتونم بهش جواب منفی بدم . به این گشایش به دیده ی مثبت نگاه میکنم . محیط زیست از مباحث مورد علاقه ام محسوب نمیشه اما از اونجایی که بزرگ شده ی روستا هستم و در دل طبیعت بزرگ شدم و با این بچه شهری ها کاملا تفاوت دارم بهتره که توی گروه خودمو نشون بدم . چون دفعه قبل و وقتی به چند داوطلب نیاز داشت فقط من و اون غریبه دستمون رو بالا بردیم و آخرشم به رسم سنگ کاغذ قیچی اون انتخاب شد . با اینکه من انتخاب نشدم ولی باقی اعضا بخاطر شجاعتم بهم تبریک گفتن. من الگی دچار تصورات منفی شدم . مگر میشود؟ محال است. دچار قضاوت عجولانه شده ام . مطمئنم اینبار که به جلسه بروم تمام ماجرا برایم روشن خواهد شد. اگر پا پس بکشم و نروم خیلی بد و بی ادبی محسوب میشود . . اون وقت چه فکری راجع به من خواهد کرد؟.. . خب همین دیروز بود که توی جمع گروه شان در خاتمه سخنرانی اش از جای خودش بلند شد و خطاب به تک تک اعضای گروه عجیبش با صدای رسا و لحن پیروزمندانه ای اعلام کرد و گفت ؛  

 افتخار دارم که عضو جدیدی رو به شما یاران باوفا و انقلابی معرفی کنم . 

سپس با دستان ظریف و کشیده اش مرا نشان داد و گفت ؛ جوانی ریز نقش با روحی بزرگ و آسمانی که از دورترین جغرافیای این مرز و بوم یک تنه با ناملایمات جنگیده و برابر جبر و ظلم حاکم بر جامعه سر خم نکرده و سینه ای سپر و سری بالا و تک و تنها بی حامی و پشتیبان برابر ظلم و ظالم ایستاده و قد کشیده و رشد کرده و اکنون در بیستمین بهار زندگانی بلطف چرخش ایام و مسیر سرنوشت جایگاه حقیقی خودش رو کنار ما پیدا کرده . .

 

بعدشم که همه داشتند منو نگاه میکردن شروع کردن به تشویق . منم ناخواگاه احساس غرور کردم و تصوراتی غریب بهم دست داده بود و انگار دیگه از قد کوتاهم از لهجه ی روستایی ام و از فقر مالی و پدر مادر دهاتی ام خجالت نمیکشیدم و در یک شرایط ایده آل و قدی حدودی یک و هشتاد و اندامی ورزیده از روی نیمکت بلند شدم و به مفهوم ادای احترام تعظیم کردم برابر تشویق حضار . 

خب البته برای اینکه بهتر دیده بشم کسی دست منو گرفت و کمک کرد برم روی نیمکت تا بلکه دیده بشم. خب شاید واقعا در اون لحظه برای اولین بار داشتم از ارتفاع یک و هشتاد به دیگران نگاه میکردم . هرچند بقول بانو که میگفت همیشه روح های بزرگ در جسم های ریز نقش دمیده شده. از اون گذشته من از محدود افراد دانشجوی گروه هستم. باقی از قشر کارگر و یا بی سواد هستن. خودم شاهد بودم که برخی بلد نبودن اسمشان را در برگه ی حضور غیاب جلسه بنویسند

  و خب لپ کلام هم چای رایگان بود هم چندتایی شکلات اضافه در جیبم ماند . و خب آنقدر در فکر اندام کشیده و ظریف بانو بودم که نفهمیدم قرعه کشی مربوط به انجام چه کاری بود و چرا با فرد منتخب آنگونه خداحافظی میکردند . گویی قرار بود سفری دور و دراز برود و هرگز باز نگردد . جالب انکه حتی ساعت خودش را به من به‌رسم یادگاری داد . و خب نمیدانم سفر به راه دور چه ارتباطی با جلقه ی سیم پیچی شده دارد . البته اینکه ساعت را چرا به من داد و مگر در سرزمین های دور ساعت کاربرد ندارد که چنین کرد . و اینکه او رفت و ساعتی بعد و به لحظه ی خاصی همگان ساکت سراپا گوش شدند و خیره به عقربه های ساعت گرد دیواری ماندند و راس ساعت شش صدای مهیبی آمد که از دور دست بود و حتی زیر زمین لرزید و کمی خاک از سقف بر سرمان ریخت و تابلوی صلیب شکسته روی دیوار کج شد . و همگان شروع به شادمانی کردند و همدیگر را در آغوش کشیدند و تبریک گفتند . 

آخرش هم بانو گوشزد کرد که حین خروج از زیر زمین بشکل گروهی نرویم و دو به دو و ضربدری خارج شویم و خودمان را بی اطلاع از عملیات و انفجار نشان دهیم .   

انفجار؟ کدام انفجار؟ جالب ان است که بانو حتی علم غیب دارد . چون همان شب بود که از جانب هم خوابگاهی هایم شنیدم که در ایستگاه قطار یک عملیات انتحاری انجام شده.   

من برای بار نخست منظور و معنای واژه ی "انتحاری" آشنا شدم. عجیب امد و کمی شک و شوبهه های شرورانه به دلم زد . ولی بی خیالش شدم. چون چنین تصورات بد بینانه ای واقعا شرم آور است . لابد سو تفاهم است . 

طراحی داخلی

يكشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۵۰ ق.ظ

طراحی داخلی دکوراسیون

کتابخانه 

کتابخانه

کتابخانهچ۰

رمان عاشقانه رایگان

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۴۶ ق.ظ

فیلم واقعی جن مردآزما

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۰، ۰۳:۰۷ ق.ظ



دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه


فارغ از  نظر شما  و یا  نظر بنده   .  شاید یه گونه ی کشف نشده و نادر و کمیاب  جانوری باشه .  ولی خب اخه  توی داستان های بومی و قدیمی همگی مدعی هستن که این جن مردآزما  قادره حرف بزنه . ... اینو کجای دلم بزارم خب...‌ 




دریافت
مدت زمان: 20 ثانیه

جن مردآزما .   در عجبم  والا .   منم  شک دارم که واقعی باشن .  ولی چنین موجودی در ادبیات فورکلور و بومی  جنوب ایران  و  حتی  از چابهار و سیستان بگیر تا رفسنجان و ایلام و اهواز  و هرمزگان  و بوشهر و .....  حتی  کهکیلویه و بویر احمر و  لرستان   وجود داره  که   از چنین  موجودی صحبت به میان اوردن .   عجیبه 




 

آدم فضایی یوفو

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۰، ۰۲:۵۳ ق.ظ
مطالب مرتبط با آدم فضایی و یوفو بروی زمین
گرد آوری توسط کانون نویسندگی شین
تعداد مطالب : ۶ مطلب مجزا و خبر همراه تصاویر
مدت زمان مورد نیاز برای مطالعه : ۳۰ دقیقه
منابع و مرجع : سرویس های خبری در سطح بین المللی

-:•¤¤•:-
15:56
حراج تنها فیلم کالبد شکافی موجودات فرا زمینی به قیمت 1 میلیون دلار در سی سال پیش رخ داد . و خریدار با قبول پایبندی بر اصل قانون طبقه بندی و اسناد محرمانه تا سی سال ناچار به سکوت بود . این فیلم پس از سی سال از حالت طبقه بندی آزاد و منتشر شد . فیلمی که همزمان پاسخ اسرار زیادی را داد . از جمله ادعای ان دکتر میانسال ارتش آمریکا که چنین ادعایی را مطرح کرده بود و همگان او را یک دیوانه پنداشته بودند و او از سر شغل خود اخراج و نهایتن نیز به قتل رسیده بود . ان دکتر با نام جیمز براندی در این فیلم و در ۲۵ سالگی دیده میشود که مشغول کمک با پزشک دیگری است و کالبدشکافی را همراهی میکند .

تنها فیلم موجود از کالبدشکافی موجودات فرا زمینی با قیمت 1 میلیون دلار پیشنهادی در حراجی فروخته می شود.

به گزارش ایران آنلاین به نقل از میرر، تک فریم فیلم کالبد شکافی موجودات فرازمینی " پس از سقوط یوفو در سال 1947 میلادی در منطقه "رازول" مورد توجه بسیاری از خریداران قرار گرفت.

به نظر می رسد این فیلم سالها در اختیار سازمان سیا قرار داشته و یک فریم 16 میلی متری است که خبر از حضور بیگانگان در سیاره زمین دارد.
در فیلم 17 دقیقه زخم های عمیقی بر پای راست، چشم ها و جمجمه بزرگ موجود عجیب و غریبی که از درون یک یوفو بیرون کشیده شده دیده می شود که چندین دکتر در لباس های سفید در حال کالبد شکافی این موجود و دیگر همتایانش هستند.
صاحب فیلم مردی به نام " ری سانتیلی " است که ادعا می کند فیلم توسط سازمان سیا نگهداری شده و او در سال 1992 میلادی این فیلم را از فیلم بردار ارتش ایالات متحده آمریکا خریداری کرده است.
سانتیلی در این باره گفت: من 30 سال با این فیلم و داستان های پیرامونش زندگی کردم.این فیلم یکی از با ارزش ترین فیلم های موجود است . وقتی اولین بار فیلم کالبد شکافی بیگانگان را دیدن گویی وزنه ای از شانه هایم برداشته شد. به نظر فن آوری که امروز از آن لذت می بریم با سقوط این یوفو در سال 1947 میلادی آغاز شده است.
گفتنی است در ژوئیه سال 1947 میلادی یک دامدار از سقوط شی پرنده ناشناس در زمینش خبر داد و با این خبر مقامات به محل حادثه فرا خوانده شدند و پس از تحقیق روشن شد که این شی یک یوفو حامل موجودات بیگانه بوده است. این داستان در صفحه اول روزنامه محلی گزارش شد و در آن نوشته شده بود که ارتش آمریکا یک بشقاب پرنده را که در منطقه رازول " نیومکزیکو" سقوط کرده با فلزی بسیار سبک یافته است.
اما اندکی پس از ماجرا وزارت جنگ در واشنگتن اعلام کرد که بقایا متعلق به یک بالن هوایی بوده و کل ماجرا را انکار کرد.این در حالی است که بحث و جدل درباره فیلم و اصالتش سالهاست که وجود دارد.
در سال 1995 میلادی فیلم هایی با عنوان مستند یک ساعته فاکس با تیتر "کالبد شکافی بیگانگان" پخش شد که واکنش های زیادی در پی داشت. اما در سال 2006 میلادی "سانتیلی " اعتراف کرد که این فیلم "بازسازی همان چیزی است که او مشاهده کرده است.
با گذشت زمان در سال 2001 میلادی میلیاردر هوافضا "رابرت بیگلو" اعلام کرد که فیلم و اجساد واقعی هستند.او بیان کرد که یک دانشمند به نام " کیت گرین " بیان کرده است که این فیلم همان فیلمی است که او در جلسه توجیهی پنتاگون در ارتباط با بررسی وجود موجودات فرا زمینی مشاهده کرده است. بیگلو با سناتور سابق ایالات متحده "هری رید" در ارتباط بوده و خبر از تامین بودجه ای هنگفت برای شناسایی موجودات فرا زمینی و تهدیدات احتمالی این موجودات در نظر گرفته است"
http://www.ion.ir/news/708617/%D9%85%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C#:~:text=1400/3/11,%D9%86%D8%B8%D8%B1%20%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA

◇●•▪︎۰ پایان قسمت اول ۰▪︎•●◇



به تازگی NASA سازمان فضایی بین المللی که واحد مرکزی ان در ایالات متحده آمریکا واقع شده است و نخبگانی از ملیت های مختلف زمین در ان مشغول فعالیت و پژوهش و کشف حقایق ناشناخته ی کائنات هستند مجموعه ای از سری تصاویر ویدئویی کوتاه رسیده به زمین توسط ماه نورد خود بروی سطح ماه را به حالت اکران عمومی در آورده و از طریق سایت رسمی خود منتشر نموده ‌ . تا پیش از این چنین ویدیو هایی جزو اطلاعات سری و محرمانه بود . حال با توجه به محتوای تمامی این ویدیوهای کوتاه و چند دقیقه ای و متن و مطلب زیر نویس شده توسط ناسا در زیر هر ویدئو و افزودن علائمی مانند فلش و یا علامت سوال و امثالهم بروی تصاویر ، سبب خلق یک ذهنیت و باور عمومی شده است .
کمی بیشتر شرح میدهم بلکه شما نیز در دریافت پیام پنهان در سایه ی این فایل های ویدیویی به حقایق یک گام نزدیک تر شوید .
ناسا هر ویدیو را با اسم منطقه ای که ماهگرد در ان بوده و تصویر همان منطقه را ارسال نموده نامگذاری نموده و یک کد سه رقمی و گاه دو رقمی نیز جلویشان گذاشته تا تفکیک انان از هم راحت تر باشد ‌ ‌‌ در آغاز هر ویدئو ابتدا با بستر لمیزرع و سطح عجیب و بی طراوت کره ی ماه روبرو میشویم . دوربین میچرخد و زاویه نیز به آرانی تغییر میکند . اپراتور هدایت کننده ی لنز های دوربین گاه به قسمتی مشخص زوم و بزرگنمایی میکند . کمی مکث کرده و مجدد به باقی مسیر در حول نقطه ای که ایستاده میپردازد ‌ . گاه با فلشی کوچک به صخره ای عجیب اشاره میکند . گاه به سطوح صیقل خورده و کنده کاری شده ی تخته سنگ های بزرگ اشاره میکند . و علامت پرسشی کنارش میگذارد . گاه به سنگچین یک مسیر مستقیم اشاره میکند و جاده ای فرضی را رسم می نماید . گاه به سطح تراز و بدون شیب و تخت و صاف صخره ها ی بزرگ اشاره دارد . گاه به ستونی صاف و یا استوانه ای بلند و ایستاده اشاره دارد . خب براستی اینها از کجا آمده اند . محال ممکن است فرسایش توسط باد چنین اشکالی خلق نماید . در برخی از تصاویر چیدمان تخت سنگ های هزاران کیلوگرمی بر روی یکدیگر زوم میکند و شکل اهرام وار آنها . خب به سادگی صدها اهرام را مدفون در ماسه ها و خاک های سطح ماه میتوان یافت . برخی تنها نوک هرم از سطح خاک بیرون آمده و گاه یک گوی صیقل خورده و کاملا گرد و کروی را ایستاده بروی مرتفع ترین قسمت یک صخره ی مرتفع نشان میدهد . خب با آشنایی به زبان انگلیسی و یا حتی بهره از موتورهای مترجم در فضای مجازی میتوان توضیحات کوتاه NASA در کنار هر تصویر و علامت پرسش را ترجمه کرد . محتوای اکثر مطالب پیرامون زولیای آماری و موقعیت مکانی ان تصویر بر سطح ماه است . اکثرا کیلومتر به کیلومتر سطح ماه اسمگذاری شده است ‌ . و حتی برآمدگی ها و فرو رفتگی ها و تپه ها و صخره ها نیز هرکدام اسمی دارند . قابل ذکر است که نکته ی مهمی در پستوی همین نوشته های به ظاهر ساده و گذرا نهفته است . کافی ست نکته سنج و زیرک باشید . آنگاه خواهید دانست که این اقدام ناسا بسیار هدفمند و مهندسی شده است . آنها در حال فراهم کردن بستری برای گفتن موضوعی به نهایت مهم تر و عجیب تر هستند . این بستر به مرور فراهم خواهد شد . مدتی طول خواهد کشید تا عادی سازی شود ‌ منظور از واژه ی " مدتی " به روز و هفته و ماه و فصل نیست . سال نیست . بلکه یک دهه یا بلکه چند دهه نیاز است تا به مرور این ذهنیت جا بیافتد و آمادگی شنیدن حقایق پنهان بوجود بیاید .
خب این نکته که طی یک دهه ی اخیر به مرور و آرام چه تغییر بزرگی در ذهنیت و باورهای بشری در خصوص وجود موجودات فضایی و یوفو ها بوجود آمد ه است . آنقدر از وجود و یا عدم وجودش صحبت به میان آمده و برنامه ساخته شده که تقریبا چنین باور عجیبی در ناخودآگاه انسان ها رخنه کرده و پذیرفته شده . طی چند سال اخیر نیز یک گام دیگر در همین راستا برداشته شده است .

کافیست خوب ببینید . خوب بشنوید و اگاه و مطلع باشید و هر داده و هر منبعی را چشم و گوش بسته نپذیرید اما شنونده باشید . آنگاه فقط به زمان نیاز دارید و کمی سکوت و گوش دادن به نجوای درونتان . تا دروغ از راست را الک کرده و به مرور برخی از نکات ظریف و بظاهر ساده برایتان پررنگ تر شوند و برجسته .
آنگاه مانند حل کردن پازل تک تک قطعات را به مرور و با کمک به گوش دادن نجوای درون و صدای خاموش روح درونتان و با هوش و زکاوت و اندیشه ی برتر ، کنار یکدیگر بچینید .
تا تصویری واضح کم کم برایتان قابل تشخیص باشد .
اگر تاکنون چنین نکرده اید من به شما کمی یاری میدهم . دست کم یک مقدار از مسائل حقیقی و عجیب چند سال اخیر باخبر شوید .
من شما را دعوت میکنم تا برای اگاه شدن از صحت گفته هایم تحقیقی ساده نمایید . کافیست درون موتور های جستجوگر داخلی و یا خارجی تایپ کرده و گزینه ی جستجو را بفشارید تا با فایل مصاحبه ی ویدئویی با جناب حسن روحانی رییس جمهور سابق مواجه شوید . ایشان درون منزل هستند و تنپوشی راحت بر تن دارند و با لبخندی برای مصاحبه گر نقل میکند از خاطره ای جالب انگیز و خوشایند .
□■●○خاطره رییس جمهور سابق○●□■
نکته: از آنجایی که جناب دکتر فریدون حسن روحانی با مصاحبه ای غیر رسمی و فایل غیر رسمی بطور تصویری چنین خاطره ی عجیبی را نقل کرده ما نیز کمی صمیمی شده و یک گام پیش برداشته و با او خودمانی شده و ضمن رعایت احترام ولی او را به نام حسن خطاب میکنیم

حسن میگوید ؛ از کودکی خاطره ای خوشایند به یاد دارم (به واژگان ستاره دار توجه نمایید تا براحتی تشخیص دهید لپ کلام وی چیست و با چه هدفی چنین خاطره عجیب و شاید ساختگی بزرگی را بر زبان آورده)
او ادامه میدهد :
خاطره ای که هربار از یادآوری ان و مرورش ، *احساس خوشایندی* ، پیدا میکنم . هفت سال داشتم و برای خواندن نمازصبح* از خانه خارج شدم ماه رمضان* بود و به یکباره ، *شی نورانی و بشقاب مانندی* ، از آسمان با سرعتی باور نکردنی پایین آمد و در چند متری من میان آسمان و زمین معلق ماند . سپس سمت *مسجد* رفته و من نیز دنبالش دویدم . ان شی که دورتادورش چراغ هایی نورانی وجود داشت در حیاط مسجد* و ارتفاع چند متری ایستاد . من مشاهده کردم درونش موجوداتی ایستاده اند که کمی شبیه انسان * بودند ولی کوتاه تر * سپس انان مجدد پرواز کرده به مسجد* بعدی در فاصله ی ۳۰۰ متری از مسجد* قبلی رفته و من نیز دنبالشان دویدم . آنها سپس با سرعتی بالا* پرواز کرده و ناپدید شدند .
در این لحظه حسن لبخندی به دوربین میزند و با لحنی تکراری و ساختگی که تظاهر به ذوق و شوق بود گفت؛
این خاطره ای بود که هربار با مرورش *احساس خوشایندی** دست پیدا میکنم .

♡♤♡♤ پایان خاطره ♡♤♡♤

خب دوستان توجه کردید حسن چی گفت ؛
ایشان فرمودند که یوفو وجود دارد و آدم فضایی وجود دارد و از دست برقضا ماه رمضان هم یک به یک به مساجد سرکشی میکند ‌ . همچنین احساس خوب و خوشایندی باید نسبت به آنان داشت .
بنحوی دین اسلام . نماز . مسجد . ماه رمضان . روزه . و نماز صبح یک کودک هفت ساله در مسجد محله . و احساسات خوشایند را با نخ نامرئی و سیاست مدارانه با موجودات فرازمینی و یوفو ها پیوند زدند .

خب بسلامتی . پیوند جالبی در نیامد . اما اصل ماجرا باقی مانده .

از نظر شما حسن آقا چگونه فردی ست؟ هرچه باشد وی زمان ضبط مصاحبه ریاست جمهور یک کشور متمدن و پهناور و نماینده ی ۸۵ میلیون انسان و یک فرد بالغ در سلامت عقلانی بوده . وی دکتری خود را از دانشگاه بین المللی اخذ نموده . شاید هم نه. در هر صورت فرقی در اصل ماجرا ندارد . زیرا ما او را دکتر نمیشناسیم و زاویه ای که سمت شخصیتی یک کاراکتر دکتر باشد را از وی به یاد نداریم . دکترای هر رشته ای هم باشد برایمان مهم نیست زیرا ما او را در لباس و هیبت یک روحانی دیده ایم . یک متخصص در امور حوزوی ‌ . و دین . که از دست برقضا سیاستمدار نیز از آب در آمده . او فرد زودباور و یا هپلی و یلخی نبوده و نیست . او به عواقب و پیامدهای هر مصاحبه ای پیشتر می اندیشد . حال از اینکه یک مصاحبه گر ناشناس که هیچ ردی از وی نیست همراه یک فیلمبردار و دوربین و میکروفون به خانه ی وی رفته باشد و از کل ان ملاقات تنها همین ویدئوی چند دقیقه ای و کوتاه خارج شده باشد کاملا معنا و مفهوم مشخصی دارد ‌ . این مهم که انها به دستور خود رییس جمهور و برای ضبط همین خاطره ی ساده و مضحک به انجا رفته بودند . از اینکه ان مصاحبه در ان وضع و مکان خصوصی با پوشش غیر رسمی تهیه شده است میتوان کاشف بعمل آورد که او قصد داشته در یک فضای راحت و غیر رسمی و خانگی به نقل چنین خاطره ای بپردازد و سپس چنین گزارشی نیز جدی گرفته نشود و در سطح کلان و یا موقعیت رسمی و جایگاه ریاست جمهور یک کشور منتشر نشود . خب شما که خاطره اش را باور ندارید ؟... من که هیچ حرفی که از جانب یک سیاستدار گفته شود را باور نمیکنم . چون به قول استاد درس استاتیک مان که میگفت : سیاستمدار خوب ان کسی است که حرف و ظاهرش و ادعایش با عملی که میکند متضاد باشد . خب برخی پوپولیسم و عوام فریب هستند مانند محمود که با روشی منسوخ و بهره از نااگاهی و سادگی و یا علایق عوام می توانند بر صندلی قدرت بنشینند و گاه نیز برخی مانند سید خندان با کمی نرمش و موضع گیری مشخص میتوانند بر صندلی قدرت بنشینند . و کسی هم با رویکردی سیاستمدارانه و پایبند بر اهرم زور میتوانند بر صندلی های بالاتر نیز تکیه بزنند . ولی نکته مشترک آنان با ما یک چیز است . همگی عاقبت خاک گِل کوزه گرانیم . یعنی از خاکیم و بر خاک . خب پس ما همگی از خود تاثیری گذاشته و میرویم . حال چه شد که یک فرد سیاستمدار ناچار به انجام نقل چنین خاطره ی ساده لوحانه ای شود. ؟....

مکث کنید
کمی به قبل باز میگردیم . وقتی نخست وزیر جدید روسیه بر صندلی قدرت تکیه زد و همه میدانستند که فرمایشی و نماد و چاره ای زیرکانه برای دور زدن قوانیین است زیرا پوتین دو دوره ی مجاز برای ریاست جمهوری را گذرانده بود و قادر به حضور برای سومین دوره نبود و چنین روشی برگزیده شد و مدمدوف شد فرد جدید اما باز پوتین همه کاره است . خب مدمدوف محض انتصاب بر صندلی قدرت یک کیف چرمی دریافت نمود. درون کیف چه بود . چه چیزهایی درون این کیف ویژه بود . بی شک کمی گیج شدید و نمیدانید چه ربطی به ماجرا دارد . خب در ان کیف یک پوشه بود . بگذارید از زبان خود مدمدوف بشنوید که چه درونش بوده .
چندی پیش نخست وزیر روسیه
مدمدوف
لطفا سرچ نمایید مصاحبه ی مدمدوف درباره وجود فرازمینی ها
تا مشاهده نمایید : وی در اوایل انتصاب شدن در جایگاه نخست وزیر روسیه در مصاحبه با یک مجری زن از یک کانال رسمی روسیه چنین پاسخ داد آنگاه که مجری پرسید :
آیا فرازمینی ها وجود دارند ؟
او که سمت چپ تصویر و سرپا ایستاده است گفت :
بله . یکبار برای همیشه به این پرسش پاسخ میدم ولی محال است دیگر هرگز به چنین سوالاتی پاسخ دهم .
بله . البته که وجود دارند . من همراه کیف مخصوصی که بعنوان شخص نخست وزیر جدید دریافت نمودم مدارک محرمانه ای وجود دارد که ان کیف مخصوص کد های فعال سازی موشک ها و کلاهک های هسته ای است یک پوشه ی دیگر وجود دارد . این پوشه حاوی نتایج تحقیقات یک گروه ویژه و نهایت خاص و سری است و تمامی تعاملات و توافقات و ماهیت و اهداف و امثال انها بین ما و فرازمینی ها نوشته شده است ‌ . آنها خطری برای ما ندارند .
مجری میپرسد :
یعنی فرازمینی ها از زمین دیدن کردن ؟
نخست وزیر : خب اینکه پاسخ معلومه . چون اونها بین ما حضور دارند ولی سعی تغییر ظاهر و مخفی ماندن از منظر عموم رو پیشه کردن تا سبب اختلال در زندگانی و شرایط رایج و روال معمول زندگی عامه نشوند .

این لحظه چندین خبرنگار در پشت دوربین در حال ایجاد سر و صدا و ذوق و شوق هستند و صدای خنده ی شادی و یا شعف و یا خنده های از سر تعجب و شوک و شاید هم خنده های هیستریک انان بگوش میرسد .

مجری خانم میپرسد :
ممکنه به تعدادشون اشاره کنید ؟

نخست وزیر با مکث و تفکر پاسخ داد ؛
نه . اگر بخواهم بگویم سبب وحشت شما و شوک عمومی خواهد شد . ولی زیاد . سال ۲۰۳۰ یک گام در معرفی و رونمایی از حقایق نسبت به ماهیت و وجود انان گام مهمی خواهیم برداشت .
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤

خب از دیدگاه بنده بعنوان یک فرد با مشخصه ی بارز واقعگرایی و تکیه بر عقل سلیم و منطق و با رسم یک مختصات و مشخص کردن نکات مشترک بین آنان و اقدام رییس جمهوری های کشورهای فرانسه و پاسخ عجیب به خبرنگار که گفته بودند بله . حضور دارند ولی تهدیدی برای منافع و امنیت مردم فرانسه محسوب نمیشوند . پس دیگر خودم رو ملزم به پاسخگویی به چنین پرسش هایی نمیدانم . و لطفا دیگه پرسش نکنید .
و پاسخ نخست وزیر روسیه مدمدوف و ادعای وجود پوشه ای درون کیف حاوی کدهای فعال سازی کلاهک های اتمی . و اینکه او بعنوان نخست وزیر جدید این کیف رو تحویل گرفته و پوشه رو مطالعه کرده . پوشه ای که حاوی امار و اطلاعات و نتایج تحقیقات یک گروه سری دال بر وجود و حضور بیگانگان بین ما و تعداد بالای آنان ...
و مصاحبه ی خانگی و خودمانی و همراه با لبخند جناب حسن ریاست جمهوری محترم و دکتر و سیاستمدار و ...... که اسلام را با انان پیوند داد .


شما چه میفهمید ؟...


آیا ؟....


غیر از این هست که برای جلوگیری از وجود و خلق دوگانگی میان عقاید و باورها و برپا ماندن و سست نشدن عقاید مذهبی و روش دین داری و ایمان و در نهایت برای جلوگیری از فروپاشی سیستم اجتماعی و بنیان خانواده و حفظ امنیت و یکپارچگی روال زندگی بشری و از بین نرفتن پیشرفت های اجتماعی و تمدن و نزول نکردن در سطح فرهنگی پس از افشای حقایقی جدید از راز آفرینش و چیستی و چرایی این کائنات و خالق ان و سست نشدن پایه های اصلی دین های زمینی و آسمانی و پیشگیری از وقوع یک تراژدی و سردرگمی عمومی و از هم گسیختگی فردی و یا عمومی در ابعاد روحی روانی و .....

در سطح کلان و برای عموم مردم زمین حدالمقدور نمی بایست از مواجهه و برخورد از نوع سوم استقبال نمود .

خب بنده از نگارش صحیح باورم عاجز نیستم ولی تمایل ندارم نظر خام و ناقص و ناپخته ی خودم رو ( #شین_براری ) به این طرز و با مقلطه و سفسته و بکمک فن نویسندگی و شستشوی مغزی و امثالهم بر ذهنیت نو رس نوجوانان و افراد دیگر تحمیل نمایم . زیرا گفتنی های قابل استناد که دو مصاحبه ی دو فرد رسمی و حقیقی و رییس جمهورین و نخست وزیر کشورهای مهمی بودند رو پیرامون مبحث وجود یوفو و موجودات فرازمینی مرور کردیم . امیدوارم با جستجوی ساده در موتورهای جستجوگر فایل ویدئویی این دو کلیپ رو مشاهده نمایید . خب من عین و ریز به ریز فرمایشات این دو بزرگوار رو انتقال ندادم چون حضور ذهن نداشتم . ولی چیزی که در حافظه ام از این مصاحبه باقی مانده بود را نوشتم . شاید کمی با واقعیت تضاد داشته باشد مثلا شاید حسن اقا گفته باشد که یوفوها درون مسجد برای انجام امر دست به آب و استفاده از سرویس بهداشتی مسجد امده بودند . و من طور دیگری نوشته باشم . به هر حال توفیقی ندارد . و باز اصل مطلب پابرجاست .

حال واژگانی که سرریز از ناگفته هایم شده را یک به یک و بدون رعایت دستور زبان فارسی می نویسم . قضاوت با شما
بدون شرح
سرریز ناگفته هایم پیرامون خطرات و یا دلایل مخفی کاری تاکنون ؛

ترکیب افکار سنتی و زندگانی بر پایه ی سنت ها و افکار و عقاید مذهبی و دین های چند هزار ساله و اداره و زیست و معاشرت و زندگانی مدنی و شهری و پایبندی به مقررات و قوانین و معیارها بر حسب قوانین دین چند هزار سال قبل و اصرار بر مبنا و معیار قرار دادن ان قوانین در صدر اسلام یا مسیحیت و یا یهودیت در زمانه ی کنونی با توجه بر این همه تغییرات در سطح فرهنگ و فهم و شعور و سواد و درک و ژن و دانش و گذار از ان قرن ها و هزاره ها و ورود به مدرنیته و اکتشاف فضا و قدم بعد برقراری ارتباط حسنه با بیگانگان و فرازمینی ها ..... موجب میشود که نتوانیم تصویر مشخصی از اتفاقات پس از اولین معاشرت اجتماعی یک فرازمینی با زمینی داشته باشیم .
من به شخصه اولین پرسشی که خواهم کرد پیرامون ماهیت خالق و خداوند است .
ان هم که میدانم جوابش چیست .
چون در فایلی که توسط سازمان سیا از رده ی طبقه بندی شده و محرمانه خارج شد یک گفتگو با موجودی بود که او کاملا غمگین بود . او در پاسخ به فرد بازجو که پرسید
از کجا آمده ای؟ اهل کجایی ؟
گفت : از زمین . من هم برای همینجا هستم ولی در یک زاویه از فضا در بوعد زمان سفر کرده ام . از آینده آمده ام . شما زمین را با اشتباهات خود ویران خواهید کرد . مانند جنگ های هسته ای .
مصاحبه کننده میپرسد :
به خدا اعتقاد داری؟
او پاسخی میدهد که من نمیتوانم انرا به شما بگویم زیرا از چارچوب محیط همبودگاه خارج است . و مصداق نشر اکاذیب و یا کفرگویی خواهد شد .

(به نکته ی ظریفی اشاره کنم . هیچ دلیلی دال بر صحت و درستی باورهای آنان وجود ندارد . انان علم و تکنولوژی بالایی دارند قبول ولی این به مفهوم شناخت بهتر حقایق در ابعاد چیستی کائنات و دلیل این حضور و زندگانی نیست . ولی خب انان تمام عقاید ما را در یک کلمه خرافه می نامند . ولی در پاسخ واژه ای بکار میبرند که از فهم ما خارج است و حتی خودشان نیز اصرار میکنند که انسان های کنونی یعنی ما قادر به فهم باور های انها نیستیم )

■□■□■□■□■□■□
درنگ و لحظه ای تنفس ○○○ مکث
■□■□■□■□■□■□

شاید انان میبایست نزد انسان های کنونی آمده و چند واحد دروس خداشناسی را در سر کلاس اساتید پاس کنند . خخخخخ
بگذریم . امیدوارم درس یک واحدی وصایای امام نیز شامل حالشان نشود ‌ . چون کمی از لحاظ نگارش و دستور زبان فارسی دچار نوسان می باشد و جملات از بیست کلمه شان حدود ۱۸ عدد از آنان جزو افعال و فعل محسوب میشوند . و واقعا سخت است درک مفهوم اصلی و والای این وصایا . آنکه بود نیست شد باشد گشته است رفت . همه فعل شد چرا؟... فاعل غائب است؟... بگذریم . من خودم این درس را تمام پرسش ها را صحیح پاسخ دادم اما استاد مربوطه به بنده نمره ی ۱۶ داد . وقتی جویای علت شدم ان بزرگوار فرمودند که بنده در حد و اندازه ی ان نیستم که درس تک واحدی وصیت های امام ره را بیست بگیرم . و نیازمند به کمالات والای انسانی است تا بشود مفاهیم عمیق نهفته در تکرار افعال مکرر در جملات را درک کرد . البته قابل ذکر است که ایشان خودشان نیز هنوز به هیچ درکی از انان نرسیده بودند . فعلا سردرگم بوده و بدنبال پرتقال فروش میگشتند .
■□■□■□■□■□■
درنگ پایان وقت تنفس . و ●●●حرکت.....
■□■□■□■□■□■
ادامه ....

در ادامه ی گفتگو ان فرد با موجود بیگانه :
او میگفت که سفینه اش سقوط کرده . و او دیگر نمیتواند به کنار خانواده اش بازگردد .
خب پس از دیدگاهشان خانواده چیز مهمی است .

چه عجب .
او میگفت از چیزی در فرار بوده
از چه؟

او پاسخش یک واژه و بلکه یک اسم بود :
دوگما Dogma
حال این دوگما چیست و کیست معلوم نیست .

چون در ویدیو که بتازگی انتشار یافته چنین پرسشی رو فرد بازجو از موجود عجیب و شبیه به بیگانگان جویا میشه ‌ . اول اینکه بخوام براتون شرح واضحات بدم از حوصله ام خارجه ‌ . اما بنابر احترامی که برای تک تک خوانندگان این متن قائلم ناگزیر به شما تضمین میدم که من فرد زودباوری نبوده و اصولا فرد سختگیر و منطقی ای هستم .
یک وقت تصور نکنید که من هر کلیپ و ویدئویی که در فضای مجازی دست به دست شده رو جدی خواهم گرفت و باور خواهم کرد . نه . چنین نیست . نود و هشت درصد از تمام ویدئو هایی موجود در فضای مجازی با حقیقت تناقض دارند . یا محصول تکنولوژی و افکت های ویدیویی و یا ترکیب جلوه های ویژه و یا استودیو های مجهز و مدرن فیلمسازی و یا نتیجه ی تکنیک های رایج و امثال پرده ی سبز و ادیت و نرم افزار های رنگارنگ و متنوع و یا بهره گیری از سخت افزار های پیشرفته در ضبط و ویرایش ویدیو و یا حتی حاصل هوش و زکاوت فیلمبردار و با هدف و مقصود مشخص گرفته شده اند و ساختگی و اصطلاح غیر پارسی و رایج یعنی فیک هستند . خب وقتی فردی بی دلیل در محیطی کسالت وار و خالی از جریان و راکت شروع به فیلمبرداری میکنه و ناگهان اتفاقی حیرت انگیز در اون لحظه رخ میده خب معلومه که ساختگی هست ‌ . چون فیلمبردار که از لحاظ پیشرو آگاهی نداشته و خب بر چه مبنا و اصلی اومده و شروع به ضبط فیلم در اون فضای غیر جذاب کرده که بر فرض و از سر بخت خوشش مثلا یهو اون یوفو اومده و رد شده و یا مثلا اتفاقی ماوراطبیعی رخ داده .....
خب پر واضح هست که اون شخص از ابتدا با نیت همین امر و با صحنه سازی اغاز به تهیه کلیپ کرده و خب پس حتی اگر خیلی هم واقعی بنظر برسه باز برام قابل باور نیست .
بیش از نود و هشت درصد اون کلیپ های موجود در یوتیوپ در اینستاگرام د و فیس بوک و تلگرام و هر محیط دیگری با قصد کلیک خور شدن و گرفتن لایک و یا فالو شدن پیج توسط کاربرین دیگر تهیه شده و محصول خلاقیت و ترکیب با تکنولوژی های روز و امکانات و تجهیزات متنوع در این عرصه هست . اما من به سه مورد اشاره میکنم که در محیط مجازی هم به سختی بشه پیدا کرد .
ولی به یک مورد اشاره میکنم و دقت کنید و به دلایل و تجزیه تحلیل بنده توجه کنید و بعد قضاوت با شما خواهد بود .
ماجرای منطقه ی ۵۱ رو همه شنیدن و میدونن . صحرای نوادا در ایالت متحده آمریکا و پایگاه تحقیقاتی زیر زمینی و مخفی که به شدت از اون محافظت میشه . خیلی ها ادعا میکنند که حادثه ی سقوط یوفو در مکزیک و اعزام نیروهای آمریکایی و کشتن سربازهای مکزیکی که زودتر به صحنه رسیده بودند و حتی اون بشقاب پرنده رو بار زده بودند تا ببرند با خودشون . که نهایتن دست نیروهای آمریکایی افتاد و باور عمومی بر این اساس هست که اون سفینه و اجساد بیگانگان حاصل از وقوع ان حادثه توسط نیروهای امریکا به مقر و پایگاه مخفی و زیر زمینی منطقه ۵۱ منتقل شد . خب حالا اینها حدس و گمان بود .
ولی شما در اینترنت و موتورهای جستجوگر سرچ کنید : کالبدشکافی آدم فضایی یا کالبد شکافی موجودات بیگانه و یا کالبد شکافی یوفو .
خب با یک ویدئو مواجه خواهید شد . این ویدئو یک اتاق هست با فضای خاص و دیواره ی شیشه ای در یکسو که بشه از پشت شیشه داخل اتاق رو دید ‌ . خب یه موجود فضایی بروی تخت هست و ظاهرا فوت شده . و آسیب هایی هم دیده که مشخصه . خب اگر بدبین باشیم که باید بگیم اون موجود عروسکه و یا جلوه های ویژه ست . ولی بیایم نکته سنج و ریز بین باشیم . در وهله ی نخست یک پرسش :
تجهیزات موجود در اون اتاق هنگام کالبد شکافی به چه دوره ای شباهت دارد ؟... کاملا منطقی و همراستا با دوره ی سقوط و حادثه رازولت است . البته ان حادثه خیلی قدیمی است . درون فیلم نیز از تکنولوژی و پیشرفت های مدرن در پزشکی چیزی مشاهده نمیشود .
یعنی هیچ تجهیزات پیشرفته ی پزشکی موجود نیست . حتی نور افکن و چراغ های روشنایی موجود در فیلم نیز کاملا مطابقت با ان دوره دارد . یکی از پزشکان سراغ چشمان ان موجود فضایی میرود و طوری که اقدام به برداشتن پوشش مصنوعی و لنز غیر طبیعی چشمانش میکند که پرواضح است او میدانسته که ان چیزی که سبب سیاهی چشمان موجودات فضایی است و به انان کمی جلوه ی وحشتناک میدهد چشمان انها نبوده و نیست . بلکه ان یک لنز است که خودشان طراحی و برای سفر به زمین و سازگاری با شرایط نوری و روشنایی و پرتو قوی خورشید بر چشمان خود گذاشته اند . وقتی که پزشک لنز سیاه رنگ را از چشمان ان موجود برداشت من تازه برای اولین بار متوجه شدم که ای دل غافل انها نیز چشمانی شبیه و مانند چشمان ما انسانها دارند . و الحق که چشمان حقیقی زیبایی دارند . و تمام ان سطح سیاه که بجای قرینه و تخم چشمانشان دیده میشود تنها یک پوشش محافظتی برای حفاظت مقابل پرتو شدید خورشید است . خب نکته مهم نوع دوربین فیلمبرداری انهاست . خب ان فیلم برای پخش شدن در میان افراد معمولی و سطح جامعه تهیه نمیشده . بلکه جزو مراحل و سیر طبیعی و روند معمول در انجام چنین اقدامات مهمی است . خب مگر انسان و بشریت طی چندین هزار سال چرخش زمین به دور خورشید چند بار چنین فرصتی را داشته ؟... اینکه یک موجود غیر زمینی را روی تخت بگذاری و کالبد شکافی اش کنی .

خب لنز دوربین و سایز فیلم و درجه لنز و هاشورزدگی های ناخواسته ی پرش فیلم هنگام ضبط و صدای کار کردن موتور دوربین فیلمبرداری قدیمی همه و همه مانند دوربین های ان برهه ی زمانی ست . از همه مهم تر این نکته است که این ویدئو در سی سال پیش به قیمت هنگوفتی به یک فرد مشتاق به کشف حقیقت فروخته شده بود . ان هم برای تماشا کردن برای یکبار .
پس این ویدیو قدمت دارد . ولی واقع بین باشیم و دو طرف قضیه را بسنجیم و یکطرفه قضاوت نکنیم .
خب ممکن است همان موقع نیز برای اخاذی و کسب درآمد از ان فرد و برای مشاهده ی او چنین فیلمی را صحنه سازی کرده باشند . اما خب به هیچ وجه نمی توان حقیقی بودن ان اندام و استخوان جمجمه و مغز و اندام داخلی ان موجود در هنگام کالبد شکافی را انقدر طبیعی ساخت . چون تمامش درون فیلم و نسخه ی هفده دقیقه ای موجود است . خب شاید بگویید که میتواند افکت و فیلتر باشد و خب حق باشماست . می تواند باشد . پس روی این مورد مانور نمی دهیم . ولی به یک فاکتور دیگر و مختصات زمانی انتشار این ویدیو بپردازیم .
این ویدیو در زمان آزاد سازی شصت هزار پرونده ی طبقه بندی شده و بر مبنای پایبندی و انجام به تعهدات طبق امضای ایالات متحده در توافقنامه ی بین المللی آزادی اطلاعات طبقه بندی شده و خروج انان از رده ی محرمانه و قابل دسترس بودن انان برای افراد جویای حقیقت و همچنین آشکار شدن حقایق هر حادثه ای پس از سی سال توسط سازمان سیا ایالات متحده امریکا منتشر شد ‌ . هیچ توضیحی مبنی بر تاریخ ان ویدیو و ماجرایش داده نشد . اما اگر سی سال به عقب بازگردیم با تاریخ حادثه ی روزولت و سقوط یوفو در یک مزرعه مواجه خواهیم شد . روزنامه های محلی در ان زمان این حادثه را در نسخه خود چاپ کرده بودند و کمی بعد دولت امریکا مدعی شده بود که یک بالن هواشناسی سقوط کرده بوده و همه چیز سوتفاهم بوده .
از ابعاد جالب دیگر این ویدئو حضور فردی است که او را در رسانه های آمریکایی در سالهای پیش از انتشار ان ویدیو بعنوان یک فرد دیوانه و دروغگو میدانستند که از دست بر قضا مدرک پزشکی و جراح عمومی نیز می باشد . او در برهه ای از اولین روزهای کاری خود و در ۲۵ سالگی در خدمت ارتش آمریکا بود.
دکتر جیمز
مجوز جراحی و پزشکی وی در سن ۵۵ سالگی توسط سازمان نظارت بر سلامت پزشکان ایالات مینیستوتا باطل شده بوده و وی به کارولینای شمالی نقل مکان میکند . بطرز عجیب و مرموزی بقتل میرسد .
ماجرا از انتشار مصاحبه و افشاگری وی در یک مجله آغاز میشود.
سپس او بیکار و با پاپوش و اتهام های واهی و رسوایی مواجه میشود .
زیرا در مصاحبه ای با یک مجله ی معروف جهانی با اسم یوفو لند مدعی شده بود که در سن ۲۵ سالگی دو موجود فضایی را در پایگاه زیرزمینی منطقه ی ۵۱ صحرای نوادا کالبد شکافی کرده بود و انان یک عضو جدید و جالب توجه در عضلات فک صورت دارند که بسیار کوچک و کم تاثیر است ولی چنین عضو و اندامی را پیش از ان در انسان ها ندیده است . اگر هم داشته باشیم انقدر تکامل نیافته و ناچیز است که هنگام تشریح و کالبد شکافی به چشم نمی آید .
دوفصل نامه یوفو لند سرزمین اشیاء پرنده
صفحه ۱۸۳ پاراگراف دوم وسط صفحه ستون وسط

او نظر شخصی خود را اینگونه ابراز داشته بود که :

موجودات فرازمینی هیچ منشع و منبع و سرزمینی غیر از زمین نیامده اند ‌ ‌ . انان برای همین جا هستند ولی در زمانی چندین هزار ساله در پیشرو و آینده زندگی خواهند کرد ‌ و انان بلطف پیشرفت تکنولوژی و فناوری عصر خود موفق به سفر در ابعاد فضا شده اند و به زمانه ی ما آمده اند . آنان از لحاظ ظاهری نسبت به ما شباهت ها و تفاوت هایی دارند . زیرا در طول گذر زمان ما انسان ها دچار جهش ژنتیک میشویم . دچار تغییرات به تناسب با نوع تغذیه و سبک زندگی مان میشویم . دچار بروز اختلالات و یا جهش هایی بواسطه ی ورود عناصر غیر اورگانیک و مواد شیمیایی به چرخه ی طبیعت و تغذیه و عادت ها و بلکه ممکن است بخاطر پیشروی در پلکان فرگشت و تکامل دچار تغییراتی شویم . این تغیرات و تحولات در طی گذر زمان چند هزار ساله ی پیشرو میتواند از انسان کنونی موجودی مشابه با موجودات بیگانه بسازد . و ما به اشتباه تصور میکنیم انان از سیاره ی دیگری آمده اند . در حالیکه انها زبان ما را میدانند . خب آیا ممکن است کسی بگوید این موجودات به کدامین موسسه ی آموزش زبان رفته اند که اینقدر خوب زبان ما را حرف میزنند؟‌.. معلم اموزش زبان شان چه کسی بوده که انان مسلط به چندین زبان هستند .
سپس وی در این گفتگویش به سیاه نبودن چشم این موجودات اشاره داشته و ان رنگ سیاه را محصول وجود پوششی لنز مانند دانسته و گفته که دو دلیل میتواند داشته باشد . یا این پوشش یک بد افزار و صفحه ی فناوری الکترونیکی یا تکنولوژی پیشرفته تر است که هنگام دیدن و مشاهده ی هر مکانی به آنان قابلیت های خاصی را میبخشد یا اینکه قرار است تا چند هزار سال بعد و دوره جهش انسان کنونی به ان موجود پیشرفته و کمی نازیبا خورشید آنقدر ضعیف شده باشد که چشمان موجودات به نور پرتو خورشید و تابش ان حساس شده و قابلیت حضور در مکان و زمانی با این هجم بالا از روشنایی در عصر کنونی را از دست داده باشند ‌ از اینرو انها محتاج به استفاده از چنین پوششی هستند . من چشمانشان را دیده ام . مانند چشمان ما انسان هاست ‌ .

دکتر جیمز ویرجانسی استیو آر براندی jems wirjinse Stiwe R Brandi پس از انتشار دوفصلنامه ی بین المللی یوفو لاند مورد تمسخر قرار گرفته و به اشکال مختلف مورد آزار و مضحکه قرار گرفت . او توسط سازمان نظارت بر سلامت پزشکان مورد بازخواست قرار گرفته و عده ای از بیماران سابق وی پیرامون او مصاحبه های تخریبگرانه ای انجام داده و به او لقب پزشک دیوانه .Dr. Crazy به او اتهاماتی مانند سواستفاده ی جنسی از بیماران خود و یا حتی فرار مالیاتی و یا مصرف الکل و رانندگی در هنگام مستی وارد کرده و او را تیتر نخست مجلات زرد نمودند .
قابل ذکر است که چند بعد و بدنبال ممنوع الکار بودن وی ، در غروب یکروز طوفانی در کارولینای شمالی تماسی با فوریت های پزشکی گرفته شد ‌ . تماس گیرنده دنیل آمارخو یک زن میانسال یعنی همسر دکتر جیمز بود . وی پس از ورود به منزل با پنجره های باز و درب های باز منزل مواجه شده بود و شدت باد و طوفان نظم چینش وسایل را برهم زده بود و او ناچار اقدام به بستن انها و منظم نمودن اثاثیه جابجا شده کرده بود و از خروج چاقو های بزرگ از قفسه های دربسته درون اشپزخانه نگران شده بود زیرا باد محال ممکن است که بخواهد کشوی آشپزخانه را باز کند و چاقو ها را به ان سوی سالن بیاندازد ‌ از همه مهم تر این بود که دو عدد از چاقو ها کم بود ‌ . وی به گاراژ پشت خانه رفت و متوجه ی حضور خودروی همسرش شد . خب پس اگر جیمز خانه است پس چرا نیامده و درب ها و پنجره های طوفان زده را نبسته است . او به اتاق خواب میرود جیمز انجاست . ولی بیجان . او خودکشی کرده .
ولی دنیل Daniel هرگز چنین موردی را نپذیرفت زیرا میگفت که جیمز روز قبل در تماس تلفنی از جانب یک فرد و یا گروهی ناشناس تهدید به مرگ شده بود . زیرا قرار بود اینبار باز در گفتگوی ویژه با مجله و دوفصل نامه یوفولاند مدارک و مستنداتی دال بر صحت ادعای خود و سابقه ی کاری و پزشکی اش در ان برهه و حضورش در منطقه ی محرمانه ۵۱ ارائه دهد . او قصد داشت از حیثیت و آبروی خود دفاع کند ‌ چون وکیلش او را ناامید کرده بود و گفته بود که بهتر است ادعای پیشین خود را تکذیب کند و بگوید که در حالت عادی نبوده و در نوشیدن زیاده روی کرده بوده که ان مصاحبه ی پیشین را انجام داده بوده .
○●○●○●○●○●
خب دکتر جیمز در ۵۶ سالگی و با ادعای عجیب و تمسخرآمیز و بی آبرویی و انگشت نما شدن و مسخره ی خاص و عام شدن فوت نمود و بفاصله ی سه سال بعد و با رسیدن موئد سی سالگی سقوط سفینه پرل هاربر و طبق قانون ازادسازی اطلاعات طبقه بندی شده پس از سی سال ، یک فایل ویدیویی در بین شصت هزار سند سازمان سیا که در هزاران زمینه و مورد مختلف بودند بیرون آمد . در این ویدئو دکتر جیمز در اتاق و کنار پزشک اصلی هنگام کالبد شکافی دیده میشود ‌ . وی بسیار جوان است . بعبارتی ۲۵ ساله یا ۲۷ ساله است . البته در یک مورد وی بزرگنمایی کرده بود زیرا او در نقش دستیار مشغول کالبدشکافی موجود بیگانه بود . و تنها ظروف را به پزشک اصلی میداد تا اندام ان موجود را درونش بگذارند .
■□■□■□■□■□■□■□

خب دوستان امیدوارم حتما عبارت کالبدشکافی یوفو
رو جستجو کرده باشید و فایل رو ببینید .
ضمنن ممکن است برخی از نکات ظریف و یا کم اهمیت رو جا انداخته باشم و یا اسامی رو کمی غلط تایپ کرده باشم ‌ . سخت نگیرید . چون هدف و نیت نقل اصل ماجرا بوده .

خب دوستان نکته ی شگفت انگیز دیگری مرتبط با حرفهای دکتر جیمز رو تازگی توسط دانشمندان کشف شده .
اندام جدیدی در قسمت فک و استخوان جمجمه انسان شناخته شده که وظیفه ی جزیی و ناچیزی داره و تاکنون هیچ پزشکی از وجودش آگاه نبوده .
خب چقدر شباهت داره به ادعای ده سال قبل توسط دگتر جیمز دیوانه . نه.... ببخشید . منظورم دکتر جیمز بیچاره بود . خدا بیامرزه . فاتحه الصلوات .....
........ و آل محمد
■□■□■□■□■□■
لپ کلام :
خب دوستان حال به شما خواستم اثبات کنم که اگر از ویدئویی صحبت به میان میارم از سر سادگی و یا بی تجربگی و یا بیخبری نیست . بلکه تا فی خالدون ماجرا رو حفظ و اگاهم .
■□■□■□■□■□■
خب حالا دکتر جیمز که دکتر با سابقه و تراز اولی بود یک مصاحبه کرد و چنین رسوا شد و آخرش هم که دیدید و شنیدید چه شد ‌ . خب هیچ خلبانی پس از فرود در باند فرودگاه به همکاران و یا مدیران خط هوایی نمیگه که حین پرواز یوفو مشاهده کرده . چون معمولا کسی باور نکرده و باور عمومی بر این است که چنین افرادی خول و یا دیوانه هستند. و توهمات دارند ‌ . خب پس چرا یک سیاستمدار مثل حسن روحانی می بایست چنین خاطره ی مضحکه آمیز و کودکانه ای رو نقل میکنه . ؟...
جواب :
چون اون یک تدارکات چی هست . اون مطیع دستورات هست . اون به دستوری که بهش داده شده بود جامه عمل پوشوند . چه کسی چنین چیزی رو ازش خواسته بود ‌ ؟
شاید روسیه ؟...
اما اون اومد و زیرکانه این آماده سازی بستر برای عادی سازی و ساده نشان دادن و فضا سازی برای مواجهه با خبری به نهایت بزرگ تر و محال تر رو به شیوه ی خودش اسلامینیزه کرد . یعنی توی خاطره اش یوفو ها رو در ماه رمضان و در یک به یک مساجد محله برد تا توی حیاط مسجد هم ماجرا رو کشوند . چون اون بفکر موقعی هست که با رونمایی و آغاز گفتگوی عمومی با بیگانگان تکلیف مواردی روشن بشه که به پایه های اعتقادی ادیان و اسلام خدشه وارد کنند . از همین رو خواسته تا با مهندسی نرم و بروشی زیرکانه یوفو ها رو با موارد و سنبل های دینی و مذهبی و اعتقادی ما مانند ماه رمضان و اذان سحر و یا حوض درون حیاط مسجد و یا کودک هفت ساله ای که رفته نماز صبح بخونه و بی مهابا از یه یوفو خوشش میاد و به تعقیب اون میپردازه . و خب همه اینها رو در یک قاب قرار داد . و بارها اشاره و تاکید داشت که اون ماجرا براش احساس خوشایندی رو بهمراه داشته ‌ .

خب این یعنی روانکاوی روانشناسی یعنی هوش برتر . یعنی پیش درآمد برای آغاز فصلی نو در زندگانی زمینی .



<>○<> مطلب بعدی <>○<>
-:•¤¤•:-
مطلب دوم : مطالب مرتبط و متفرقه

آیا انسان در کل کیهان تنهاست؟


زمین ما سومین سیاره در منظومه خورشیدی است و کهکشان راه شیری یکی از میلیارد کهکشان‌های موجود در کیهان است. اما چند کهکشان در کل گیتی وجود دارد؟


تا به حال در مورد عظمت جهان هستی فکر کرده‌اید؟ یا اینکه آیا ما انسان‌ها تنها موجودات در کل کهکشان راه شیری و یا در کل کیهان هستیم؟ و یا اینکه آیا موجوداتی وجود دارند که به انسان در پیشرفت و نبوغی که امروز دارد کمک کرده باشند؟ یا اینکه تمام آنچه که داریم از آن خود ماست و همه و همه حاصل فکر و مغز انسانی است! آیا پیشرفت‌هایی که انسان در دهه‌های اخیر داشته عادی است؟ و اگر عادی است چرا همگی در حدود صد سال اخیر حاصل شده است؟ آیا ممکن است موجودات فرازمینی در این پیشرفت‌ها جایگاهی داشته باشند؟ آیا ما تنهاییم یا تنها نیستیم؟ هر دو احتمال به یک اندازه ترسناک هستند. چرا که در صورت تنها بودن، اگر حیات ما به خطر بیفتد کسی نیست که به ما و به سیاره ما یاری برساند. و اگر هست آیا دوست ماست یا اینکه ما را دوست خود نمی‌داند؟

پرسش اساسی
-:•¤¤•:-
عظمت کیهان چقدر است؟

زمین ما سومین سیاره در منظومه خورشیدی است. و کهکشان راه شیری یکی از میلیارد کهکشان‌های موجود در کیهان است. اما چند کهکشان در کل گیتی وجود دارد؟ پاسخ این است که ما، نمی‌دانیم. اگر بخواهیم به عظمت کیهان پی ببرید بهتر است که هر کهکشان را به اندازه یک لوبیا در نظر بگیرید. و آن وقت استادیوم فوتبالی را در نظر بگیرید که با هزاران تن لوبیا پر شده و حتی این لوبیاها در حال سر ریز شدن از آن هستند. شاید آن وقت بتوانیم به درک کوچکی از عظمت کیهان برسیم. بله ما تنها نقطه‌ای کوچک در ناکجای جهانیم.

پرسش یک میلیون دلاری
-:•¤¤•:-
آیا ما تنها هستیم؟

بشریت همواره در حال یافتن حیات و بخصوص حیات هوشمند در ماورای زمین بوده است. سوال اینجاست که حیات هوشمند چیست؟ هوش فرازمینی در اصل همان زندگی فرازمینی است. موجوداتی فرازمینی که قادر به فکر کردن و برقراری ارتباط با دیگران هستند. پس منظورمان موجودات باکتریایی و یا میکروسکوپی و مانند این‌ها نیست. برای اینکه بتوانیم موجودات هوشمندی که مانند ما انسان‌ها قادر به برقراری ارتباط هستند را پیدا کنیم، ابتدا باید به دنبال سیاره‌هایی بگردیم که در آن‌ها نشانه‌هایی از حیات باشد. تا کنون بیش از 4000 سیاره فراخورشیدی پیدا شده است که محققان به دنبال حیات در آنان میگردند. در پروژه‌ای که جستجو برای هوش فرازمینی نام دارد، محققان به دنبال تابش‌های الکترومغناطیس معناداری هستند که شاید از طرف موجودات فرازمینی ارسال شده باشند. در این پروژه از دانشگاه‌ها و محققان زیادی حمایت شده است، اما با تمام این تلاش‌ها تا کنون سیگنال معتبری از موجودات فرازمینی دریافت نشده است و یا اینکه سیگنال‌های دریافت شده تا به امروز حاوی محتویاتی هستند که ما قادر نیستیم آنان را بخوانیم و ترجمه کنیم. شاید در این سیگنال‌ها محتویاتی پنهان است که ما علم شناسایی آن را نداریم. تنها سیگنال معتبری که توسط انسان دریافت شده است، سیگنال 72 ثانیه‌ای بود که در 24 مرداد 1356 توسط رصد شناس دانشگاه اوهایو، دکتر جری اهمن دریافت شد. و پس از آن دیگر هیچ وقت تکرار نشد. این سیگنال بسیار تعجب برانگیز بود. زیرا محتویاتی داشت که دکتر جری اهمن هیچ وقت ندیده بود. او زمانی که از ترکیب این سیگنال متعجب شد یکwow در کنار آن نوشت. این سیگنال به سیگنالwow معروف است. و هنوز هم انسان و هوش انسانی نتوانسته به محتوای این سیگنال پی ببرد.


نتیجه گیری
-:•¤¤•:-


با این حال تنها دو احتمال وجود دارد. یا ما انسان‌ها تنها موجودات هوشمند در کل کیهان هستیم و یا اینکه موجوداتی هستیم که فکر می‌کنیم با هوشیم و قادر نیستیم موجوداتی را ببینیم که شاید مشغول رصد کردن رفتار انسانی ما هستند.

●○●
●○◇●○
پایان مطلب دوم
-:•¤¤•:-
《●○●○●◇♡◇●○●○●》
-:•¤¤•:-
شروع مطلب سوم
○●◇○●
●○●


منشاء پنگوئن ها زمینی نیست !...
یک کشف جدید و نکته ی متناقض که سبب سردرگمی محققان شده است . به تازگی هجم میزان توجهی از ماده ی شیمیایی غیر زمینی به نام فسفین کشف شده است . بر خلاف انتظار ها این مقدار از فسفین توسط هیچ شهاب سنگی به داخل جو زمین نیامده بلکه پس از پیگیری محققان و همکاری دانشمندان و تیم خبره از جستجوگران این ماده در دو منطقه خاص به وفور یافت شد . اولین مکان در مناطق قطبی و دیگری نیز در باغ وحش ها و سطل های تخلیه ی مدفوعات حیوانات .
سپس با بررسی دقیق تر کاشف بعمل امد که این ماده ی غیر زمینی در مدفوع پنگوئن ها وجود دارد .
سوی دیگر ماجرا نیز جستجوگران و شیمی دانان دانشگاه بوستون و تیم اعزامی به قطب منشا این ماده را در مدفوع پنگوئن های آزاد در طبیعت یافتند ‌ .
بنابراین محققان و دانشمندان و اساتید دانشگاهی در تحقیقی متحد و همگون به این نتیجه رسیدند و دریافتند که در مدفوع پنگوئن ها اثری از ماده شیمیایی به نام فسفین وجود دارد. شاید فکر کنید این امر هیچ اهمیتی ندارد، مگر اینکه بدانید تنها مکان دیگری که فسفین در آن وجود دارد ۳۸ میلیون مایل دورتر از زمین، در جو سیاره زهره است.

~•¤☆◇》{ ۳ب }《◇☆¤•~

صفحه وارش _ سایت همبودگاه _ سرویس علم و فناوری:
 به تازگی صحبت های زیادی در مورد آدم فضایی‌ها شده است. اخیراً تصاویری از برخورد خلبانان نیروی دریایی آمریکا با بشقاب پرنده‌ها منتشر شد که منجر به انتشار گزارش اطلاعاتی در مورد وجود آن‌ها شد. این گزارش فاش کرد که در واقع مواردی از اجسام پرنده ناشناس مشاهده شده است، اما دولت آمریکا به این نتیجه نرسیده که هواپیماها ماهیتی فرازمینی دارند.

بنابر مطلب منتشر شده در سایت رسمی NASA و ، آن طور که آی هارت می‌نویسد با این حال برخی از محققان اکنون فکر می کنند که نه تنها موجودات بیگانه وجود دارند، بلکه ممکن است همین حالا در بین ما زندگی کنند و حتی شاید برخی از آن‌ها را در باغ وحش‌ها یا تلویزیون دیده باشید. این به این دلیل است که دانشمندان شواهدی را کشف کرده اند که نشان می دهد پنگوئن‌ها در واقع می توانند موجودات فرازمینی باشند.

-:•¤¤•:-

کارشناسان دریافتند که در مدفوع پنگوئن‌ها اثری از ماده شیمیایی به نام فسفین وجود دارد. شاید فکر کنید این امر هیچ اهمیتی ندارد، مگر اینکه بدانید تنها مکان دیگری که فسفین در آن وجود دارد ۳۸ میلیون مایل دورتر از زمین، در جو سیاره زهره است.


دکتر دیو کلمنتس از کالج امپریال لندن، یکی از محققان درگیر این مسئله، به دیلی استار گفت:«ما داده ها را مجدداً پردازش کرده‌ایم و کاملاً متقاعد شده‌ایم که یافته‌های فسفین واقعی است، اما نمی‌دانیم چه چیزی باعث ایجاد آن می‌شود.» او سنجش و مطالعه این امر را بسیار سخت و یک چالش توصیف کرد چون اگر اکسیژن وارد شود کل آزمایش از بین می‌رود.

دکتر کلمنتز افزود:«ما واقعاً دوست داریم گوانو (مدفوع) پنگوئن ها را مطالعه کنیم تا زیست‌ شناسی را بفهمیم، اما برای ستاره‌شناسان بسیار مشکل است که برای بازی با پنگوئن‌ها کمک مالی تحقیقاتی دریافت کنند. بنابراین ما سعی می کنیم در زمینه های بین رشته‌ای حرکت کنیم.»

یکی از ابزارهایی که ممکن است به متخصصان کمک کند تلسکوپ فضایی جیمز وب است. سرمایه گذاری مشترک بین ناسا و آژانس‌های فضایی اروپا و کانادا که فضا را برای نشانه‌های شیمیایی حیات بیگانه در سایر سیارات جستجو می کند. انتظار می‌رود که این تلسکوپ در ماه دسامبر راه اندازی شود .

●○●
پایان مطلب
-:•¤¤•:-
《□●○☆♡●◇●♡☆○●□》
-:•¤¤•:-
مطلب چهارم
●○●


-:•¤¤•:-

حمله بشقاب پرنده‌ها به آسمان ژاپن
به گزارش سلام نو، در ویدئو که توسط یک دانش آموز دختر و با تلفن همراه تهیه شده است، دو شی درخشان در حالی که در فاصله‌ای اندک از یکدیگر در آسمان شناور هستند دیده می‌شوند.محل دقیق تهیه این ویدئو استان «اوکیناوا» در نزدیکی قلعه شوری بوده است. این دختر که هویتش مشخص نشده است در حالی که در بالای یک کوه در همان حوالی ایستاده بود این ویدئو را تهیه کرد. در این ویدئو صدای این دختر در حالی که با دیدن اشیاء درخشان کاملا دچار ترس و وحشت شده است شنیده می‌شود.

در این ویدئو او با زبان ژاپنی می‌گوید: " من واقعا شگفت‌زده شده‌ام. شما می‌توانید ماشین‌های پرنده را ببینید. من مطمئنم که آن‌ها یوفو هستند. "در ابتدای این ویدئو یک شی پرنده درخشان بر فراز شهر دیده می‌شود، اما لحظاتی بعد این شی به دو شی درخشان تبدیل می‌شود. این ویدئو ابتدا در کانال یوتیوب The Hidden Underbelly ۲.۰ منتشر شد. انتشار این ویدئو با واکنش کاربران نیز همراه بود. در حالی که به عقیده برخی کاربران این اشیاء درخشان ماهیتی فرازمینی داشتند برخی دیگر آن‌ها را هواپیمای نظامی دانستند./رکنا

-:•¤¤•:-

-:•¤¤•:-



-:•¤¤•:-

-:•¤¤•:-


-:•¤¤•:-




-:•¤¤•:-




-:•¤¤•:-

پیام نور

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۳۸ ب.ظ
نگاهی به ادبیات داستانی گیلان *

داستان کوتاه ادبی

جمعه, ۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۲۹ ق.ظ
https://s4.picofile.com/d/7795761933/c17a4f60-d111-4c6d-8c6c-9cec6b8d6364/tabkhal.pdf

رمان

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۵:۴۹ ق.ظ

داستان ترسناک اجنه

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۷ ق.ظ

     2 داستان از اجنه و روایات مستند و حقیقی 

رمان برتر پاراگراف برتر

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۰۵ ب.ظ

متن در مورد بی ادب ها

شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۳۶ ب.ظ


متن مورد ادمای بی ادب 

داستان کوتاه ادبی معدنچی

پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۲ ب.ظ

رشت به فرنگ    

گریزی به یک اپیزود از کتاب پستوی شهر خیس

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۴۹ ب.ظ

🎵 ♥‿♥ 🎵

نه اشتباه نکن این یه  متن عاشقونه نیست 

قصه ی سرگذشت اشخاص حقیقی و معمولی

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۴:۴۶ ق.ظ

از میان بی نظمی و شلوغی جات موجود در آرشیو های همگانی و فایل های قابل کپی و سرقت های ادبی،  من دو تا چیز پیدا کردم...چیز؟... چیز چیه؟  خب خودتون بخونید تا ببینید منظورم چیزه...

گل انار

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ

کودکی ام را میبینم،  در انبوهه درختان باران خورده ، 

داستان های کوتاه حقیقی بقلم شین

سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۲۴ ق.ظ

بر اساس داستانی حقیقی. بقلم شهروز براری صیقلانی،  پنج داستان کوتاه 

داستان کوتاه عاشقانه پسرک آوازه خوان

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۱۶ ب.ظ

نمیدانم چرا   در  زمان و مکان  سردر گمم

دیدار با عزراییل در پارک

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۲۲ ق.ظ

عجب روز زیبایی،  چه هوایی ...

داستان کوتاه و نظرات مخاطبین

جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۱۴ ق.ظ

بازنشر متن داستان کوتاه  از شین براری  بهمراه نظرات مخاطبین 

مرگ با خواندن رمان

پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۰۴ ب.ظ

ر دختر دانش‌آموزی که بعد از خواندن کتابی فلسفی دست به خودکشی زده بود، از معلم و مدیر مدرسه شکایت کرد.

متن دلنوشته

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۵۸ ق.ظ

متن بی شرح.  از یه تیکه از متن در آرشیو فن پیج  نویسنده، شین براری  خوشم اومد   و  کپی کردمش 

سبک خاص نویسندگی شهروز براری صیقلانی

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۴ ب.ظ

نثر، نثر شاعرانه، نظم، شعر

آموزش نویسندگی با ذکر مثال

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۱۲ ب.ظ

مثال کوتاهی از یک داستان بلند موفق با قلم شین براری  برای  آموزش فن نویسندگی خلاق  و  ویژه ی کشمکش های درونی یک فرد  با خودش

دیدار خیس

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۹ ق.ظ

اینو از آرشیو یکی از فن پیج های نویسنده ی محبوبم شین براری،پیدا کردم،  داستان کوتاهه یا روزنوشت؟  نمیشه تشخیص داد. تصمیم با شماست که چی تشخیص بدید. من که خیلی گریه کردم از خواندنش

تغییر جنسیت داستانی حقیقی

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۲۷ ق.ظ

سه اپیزود  برتر از یک داستان بلند  بقلم  شین  

نقد سبک نویسندگی شهربافت

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ق.ظ

سبک شهرنویسی داستانی توسط شهروز براری صیقلانی بیشتر از هر نویسنده ای منحصربفرد و تازه است ، عطر تازگی و واقعیت از موضوع داستان هایش به مشام میرسد ، او نسبت کمیت و کیفیت را میان تناسب موضوع و درون مایهء داستانیش با حجم واژه آرایی را چنان به نفع مخاطب خاص تغییر داده که خطوط فرضی معیارهای پیشین را زیر پا گذارده

برف

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۵۳ ب.ظ

اسفند ماه سال یک سه هشت و سه رسید و من در عبور از پیچ تند هجده سالگی با ه دغدغه های دخترونه ای درگیر شدم که از جنس اضطراب و استرس های ناتموم و همیشگی بود

داستان بلند شهر خیس

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۰۶ ب.ظ

داستان بلند شهر خیس  قسمتی از اپیزوددوم

چکیده و خلاصه ای از چهار داستان بلند

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۷ ق.ظ

چکیده و خلاصه ی نسخه مجازی داستان بلند  جذاب بانام: []آزمون وفاداری بشرط چاقو[] []

مجلات ادبی فارسی

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۴ ق.ظ

گریزی به مجلات ادبی فارسی و بهترین ها

داستان پیشگویی های درون رمان نیلیا

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۹ ب.ظ

پیشگویی های جنجالی درون کتابی توقیفی بقلم شهروز براری صیقلانی

داستان بلند رشت غش

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۳۸ ب.ظ

داستان  بلند  و  موفق  رشت غش  

استاد شعر شناس

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۵ ب.ظ

حسین علی‌اکبری‌هره‌دشت» شاعر تالشی ساکن بوشهر می‌گوید: سرودن شعر سپید مانند آن است که بدون قُلاب و نخ و چوبِ ماهیگیری و با دست‌های خالی از رودخانه ماهی بگیرید؛ این، اصلا کار راحتی نیست.

داستانک های پندآمیز

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۰ ب.ظ

داستانک پند آموز