داستان کوتاه

داستان کوتاه. رمان عاشقانه . رمان قدیمی . ادبیات داستانی

داستان کوتاه

داستان کوتاه. رمان عاشقانه . رمان قدیمی . ادبیات داستانی

داستان کوتاه

#امیرخانی #داستان_کوتاه #مسابقات_نویسندگی #شهروزبراری #رمان #داستان_بلند #داستان_عاشقانه #شین-براری #رمان_خوب #وبلاگ_رمان

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۹ خرداد ۰۲، ۲۳:۵۱ - #رمان #داستان_کوتاه
    محشر بود
نویسندگان

متن دلنوشته

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۵۸ ق.ظ

متن بی شرح.  از یه تیکه از متن در آرشیو فن پیج  نویسنده، شین براری  خوشم اومد   و  کپی کردمش 

در آن روزگار، تنها پدر مرا میخواند

 کاش گذر نمیکرد عمر 

و همان لحظه و سال میماند

افسوووس ... این روزها اما

شبم پر از صد ستاره ی خاموش

بغض من میله وقفس دارد

دود را توی حلق می بلعم

(آسمان تنگی نفس دارد ..

پُک به سی/گار اندکی پیشتر از اینک زده ام

فندکی در دست، نخکش افکار خویش اتش زده ام 

به یکباره بی پدر ، همچون بی پناهی ، غمناک و ماتم زده ام

یک شب خیس دود شد مرا

برای وداع آخر با پدر، چه زود دیر شد مرا..

کفش های بزرگ زندگی ام،   چه زود به خواب شد هر قدم از پایم سیر شد ،   از بس اشک ریخت ماهی سرخه گلی در تُنگِ بُلور،  که  میرفت در  فضای گِرده و کوچکه تُنگ _شنا

اما،  این منه،  اسیر در غم.   یک منه  نهفته در من    از خویشتن خویشتنِ  خویش ،  کش میرفت خود را.   و یک  من  _ این میان  گم میشد  در من.   و من  مانده بودم که چه بگویم بر منی نهان در من!  عاقبت پرسیدش از من؛  چرا شب را تا به سپیده ی صبح  قدم میزنی و میجوی یکدم  غم؟    ایستادم و تیرچراغ چوبی،و کج،  از فرط خستگی،  تکیه دادش بر من.   سپس گفتمش ؛  گُم کرده ام!  بدنبال خودم  میگردم.  نیمی از این منه در من،   گم شده.  آیا این من،  را ندیدی؟  

سکوت شد جوابم آنگاه.   

دانه ی برف آرام مینشست بر شیب بینی ام ،  اقرار 

زیر پاهایم یخ زده بود از سرما

و من لبریز از غم ها،   سرریز میشدم هر شب و اشک،  اشک میچکیدم،  همچون رسم یک شمع از گرما 

آسمان شب رَوی هایم  ،  ریسمان میبافد  هربار 

پای آسمان ها درشبروی.                    کلیک نمایید

 رودی که هی عطش دارد

روی رود برهنه از آبی

که فقط سنگ در سرش دارد

 

بعد پدر ، دلم غرق غم میشد 

بغض من هی "شکستنی" میشد  

کاش آن شب یکی از میانمان کم نمیشد 

 کاش فرشتهء مرگ از خانه ی مان رد نمی شد

 

دور عکسش خطی سیا!باریک

یک نفر سمت خویش هل میداد.              http://shirinneshat.blogfa.com

خاطرات عجیب سنگی را

هی خطوط سیاه کش می رفت

سهم من از مداد رنگی

  • ۹۹/۰۵/۰۸

دلنوشته

نظرات  (۷)

  • سوفیا آریانژاد
  • من شیفته ی احساسشم
    کاملا دلی مینویسه و رها
  • شبنم میرزاخانی
  • من از اینگه تعریف تمجید کنم پرهیز میکنم چون معتقدم باید نقد سازنده کرد.
    این متن از فی بداهه نویسی شین براری هست
    و خودشون راضی به اکران عمومی دلنوشته هاش نبوده چون حتی در پیج های ملقب به شین هم این دلنویس ها پست گذاشته نشده.
    پاسخ:
    حق با شماست
    میرزاپور تکسوار شب _ data: "2020/05/08 _ time;13:28"
    ________________________________________________________
    خیلی زیبا و جالب و با احساس و طنز ظریفی که ماهرانه بکار گرفته شده
    من تعجب از برخی نظرات دوستان میکنم که بی رحمانه کج سلیقگی خودشون رو به نویسنده نصبت میدن [گل]
    پاسخ:
    وااای  بنده ی خدا آقا مرتضی یه نظری در کمال احترام نوشت،  شماها  چرا یهو شمشیر از رو بستید؟ 
  • نورا افراشته پیران loop Duble کیش
  • طنز زیر پوستی بانمک و گیرایی که مخصوص سبک نویسندگی شین براری هست رو به تمام مطالب دیگران ترجیح میدم. کاملا درک میکنم حس و حال دوگانه ی شین رو. و حرفای دل خودمو لابه لای داستان هاش جستجو میکنم و وقتی که پیدا میکنمشون ، نبات زعفرانی ته دل کوچیکم آب میشه از خوشحالی
    پاسخ:
    الهی....  الان  زعفران کیلو چنده؟ 
  • تکدختر بابا جعفری همیشه تنها دوتایی
  • (گل) [گل] هزار تا گل واسه کسی که غمگین ترین لحظاتش رو با نگاهه طنز مینویسه تا مبادا ته دل مخاطباش یه احساس ؛ غمناکی و یخ ببنده دلشون. دنبال شدید. دنبالم کنید و نظر یادتون نره . http://siss.blogfa.com
    پاسخ:
    به آقا جعفر  هم  سلام برسون  
  • تکدختر بابا جعفری همیشه تنها دوتایی
  • http://st0ryshort.blog.ir/process/captcha/1598302729-efd0c143ec19da2eda2b8e67c39c0b6d
    الهی ی ی ی دلم گرفت، مرسی از سوفیا بخاطر توجهش به نوشته های نویسنده آلترناتیو و خاص شین براری. حالا چرا بداعه نویسی های آرشیوی رو میزاری؟
    اینجوری دیگران خیال میکنن که شین در این سطح مینویسه .
    لااقل دو تا اثر حقیقی شهروز عزیزمان رو بازنشر میکردی
    پاسخ:
    مرسی که اولش تعریف کردی و گولم زدی تا آخرش بهم چند تا متلک حواله کنی.  من الان دقیقا  سرم گول مالیده شده

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی